Sunday, July 30, 2006

آزمايش حيوانات براي مقاصد نظامي در انگليس افزايش يافت

آزمايش حيوانات براي مقاصد نظامي در انگليس افزايش يافت
لندن، خبرگزاري جمهوري اسلامي
وزارت دفاع انگليس تحقيق روي حيوانات و آزمايش آنها را در مركزي كه براي ساخت تسليحات شيميايي و بيولوژيكي تخصص دارد، به نحو چشمگيري افزايش داده است
آدام اینگرام وزیر دفاع انگلیس از افزایش 33 درصدی استفاده از حیوانات در یکی از مراکز سابق تحقیقات نظامی در پورتون داون در غرب این کشور خبر داد
به‌گزارش روز سه‌شنبه پايگاه اينترنتي پارلمان انگليس، اينگرام در اين نامه همچنين اعلام كرد: آزمايش‌هاي به‌عمل آمده در سال2005 نسبت به سال 2000 دوبرابر افزایش یافته است به گفته وي، "تمام اين آزمايش‌ها مطابق مفاد قانون استفاده از حيوانات براي تحقیقات مصوبه سال 1986 و نیز قانون رویه های علمی صورت گرفته است
بااين‌حال، وزير دفاع انگليس در پاسخ خود اشاره‌اي به علت اين افزايش قابل توجه آزمايش روي حيوانات اشاره‌اي نكرده است
در نامه اينگرام چند كاربرد اين آزمايش‌ها، معالجه جراحات ريه و سوختگي و نيز كنترل خونريزي داخلي اعلام شده است
بر پايه اين نامه، خوكچه هندي، موش خرما، خوك، خرگوش، موش و گوسفند بيشترين حيواناتي بوده‌اند كه روي آنان آزمايش شده است اگرچه به گفته وزير دفاع انگليس، آزمايش‌هاي بعمل آمده كاربري درماني داشته است، با اين‌حال انجام آنها در پورتون داون كه در تحقيقات مربوطه به تسليحات شيميايي و بيولوژيكي تخصص دارد، ترديدهايي را درباره مقاصد اصلي اين آزمايش‌ها ايجاد كرده است
دولت انگليس مدعي است كه اين مركز فقط در تحقيقات درماني و پادزهر شناسي فعاليت دارد
انگليس از امضاكنندگان كنوانسيون سلاحهاي شيميايي است كه در آن توسعه، توليد و انباشت و نيز استفاده از تسليحات شيميايي منع شده است

تصویری از یک دندانپزشک ماهر

عجب دندانهای زیبایی

گله اززبان یک پیشی کوچولو

گله از زبان پیشی خوشگله

عکس مامان گربه

مامان گربه به همراه توله گربه و توله سگهایش

حوضي به اندازه‌ي دست گربه

حوضي به اندازه‌ي دست گربه
آقا شفيع كه مُرد، تنها ميراث‌اش يك گربه سياه شل بود كه در كوچه‌هاي آبادي براي خودش ول مي‌گشت و گاهي شب‌ها بچه‌ها و بعضي موقع‌ها بزرگترها را مي‌ترساند از بس‌كه زير دست‌وپا مي‌ماند و يك دفعه جيغش به آسمان مي‌رفت. گربه سياه و شل آقا شفيع همه جاي آبادي پلاس بود و هر طوري بود شكم خود را سير مي‌كرد. اما به تنها چيزي كه شايد هرگز فكر هم نمي‌كرد دنبال كردن و يا شكار موش‌هاي ريز و درشت بود كه مادربزرگ مي‌گفت همه جاي آبادي را پركرده‌اند. در خانه‌ي ما ديگر از حد گذشته بودند. موقعي كه در اين سوي خانه مادربزرگ شام مي‌خورديم. در آن‌سوي خانه به آرامي از گوشه‌اي درمي‌آمدند و در گوشه‌اي پنهان مي‌شدند. كم‌كم داشتيم به اين موضوع عادت مي‌كرديم كه يك روز باخبر شديم لحاف چهل‌تكه مادربزرگ را جويده‌اند. از آن روز مادربزرگ با موش‌هاي خانه دشمن خوني شده بود.اولين بار به فكر مادرم رسيد كه گربه‌ي ويلان آقا شفيع را به خانه بياوريم. مادربزرگ از اين گربه سياه شل اصلاً خوشش نمي‌آمد. اصلاً از خود آقا شفيع هم كه حالا مرده بود، خوشش نمي‌آمد. مي‌گفت درويش جماعت اهل معاشرت نيستند. براي همين هم تا زماني كه آقا شفيع زنده بود، نه او، درِ خانه ما را مي‌شناخت و نه ما، درِ خانه او را مي‌شناختيم. بعد از مرگ آقا شفيع حاج‌احسان اتاق او را كه گوشه حياطش بود و مال خودش بود، به انبار علوفه تبديل كرد. و از همان روز گربه بي‌چاره آقا شفيع هم سرگردان كوچه‌ها و خانه‌هاي مردم شد. اوايل مردم آبادي به گربه سياه شل دل مي‌سوزاندند و پناهش مي‌دادند و تقريباً هر روز ميهمان يك خانواده بود. نه اينكه مثل آدميزاد دعوتش كنند. درها را باز مي‌گذاشتند و كاسه‌اي شير و تليت و مقداري استخوان را كنار در مي‌گذاشتند. وقتي گربه بي‌چاره گرسنه، بوي آن‌ها را حس مي‌كرد به طرفشان كشيده مي‌شد و شكمي از عزا درمي‌آورد. و بعد راهش را مي‌گرفت و لنگان لنگان دور مي‌شد.مادرم چند روز، دور از چشم مادربزرگ براي گربه سياه شل آقا شفيع استخوان جور كرد و دم درگذاشت تا اين‌كه كم‌كم به خانه ما عادت كرد و بيش‌تر روزها در اطراف خانه ما بو مي‌كشيد. از وقتي كه گربه آقا شفيع در اطراف خانه ما مي‌گشت تقريباً موش‌ها هم كمتر به چشم مي‌آمدند نه اين‌كه اين گربه شل دنبالشان كرده باشد بلكه ذاتاً از وجود او مي‌ترسيدند. اين براي ما اميدواركننده بود و مادرم تقريباً‌ بيش تر از ديگران خوشحال بود چرا كه او باعث شده بود گربه در خانه ما ماندگار شود. مادربزرگ وقتي قضيّه را اين‌طوري ديد، ديگر مخالفتي نكرد ولي هر بار كه صحبت از گربه سياه شل آقا شفيع به ميان مي‌آمد مي‌گفت: «گفته باشم اين بي‌دست و پا هيچ‌كاري نمي‌كند بلكه آن‌ها ذاتاً‌ از وجود او مي‌ترسند.» مادرم مي‌خنديد و مي‌گفت: «كار ما كه راه افتاد اون ديگه به كم‌هوشي موش‌ها برمي‌گرده.» مادربزرگ ديگر چيزي نمي‌گفت و به چشم‌هاي خمار و دست‌شل گربه سياه آقا شفيع چشم مي‌دوخت كه كنار در، در آفتاب، هميشه خدا لميده بود. گربه ديگر جاهاي مختلف خانه ما را شناخته بود و تقريباً به همه جا سرمي‌زد و بيشتر وقت‌ها كه هوا آفتابي بود به كنار حوض وسط حياط مي‌رفت و ماهي‌ها را تماشا مي‌كرد. شبي كه صداي شلپ شلپ آب حوض مي‌آمد همه ما خيال كرديم كسي در حوض افتاده. وقتي سرزده به كنار حوض رسيديم ديديم گربه سياه آقا شفيع وسط حوض دنبال ماهي‌هاي كوچك و قرمز گذاشته. عمق آب حوض به اندازه دست سالم گربه بود. با دو پا پيش مي‌رفت و با همان دست سالم ماهي‌ها را چنگ مي‌زد. صبح در حوض ديگر ماهي‌هاي كوچك قرمز نبودند. مادربزرگ فوري رفت يك جفت ماهي كوچك قرمز خريد، در حوض انداخت. گربه ديگر عادت كرده بود. در سكوت شب صداي شلپ‌شلپ آب حوض مي‌آمد و تا ما به سر حوض برسيم از گربه و ماهي‌ها خبري نبود. بعضي از شب‌ها كشيك مي‌داديم اما وقتي خسته و خواب‌آلود به اتاق برمي‌گشتيم تا خواب به چشمهايمان بيايد صداي شلپ‌شلپ آب مي‌آمد. ما از زور خستگي و خواب‌آلودگي حتي نيم‌خيز هم نمي‌شديم. مادربزرگ و گربه سياه و شل‌ آقا شفيع تقريباً مسابقه گذاشته بودند صبحها مادربزرگ ماهي‌هاي كوچك و قرمز را به حوض مي‌انداخت و شب‌ها صداي شلپ‌شلپ آب حوض مي‌آمد. پشيماني در چهره مادرم موج مي‌زد، باز او بود كه راه‌حلي پيدا كرد: «اين گربه بايد گم‌وگور بشود.» گربه را با هزار مكافات گرفتيم و در كيسه انداختيم و شبانه تا مجاورت آبادي بالادست برديم و رها كرديم شب‌ها ديگر صداي شلپ‌شلپ آب حوض نمي‌آمد. در روزهاي بعد وقتي موش‌ها، بوي گربه سياه و شل‌ را از ياد بردند وقت و بي‌وقت از درزها و پناهگاه‌هايشان بيرون آمدند و باز مايه‌ي عذاب مادربزرگ شدند. حالا موش‌ها بي‌پرواتر شده بودند گاهي تا طبق نان هم مي‌آمدند و سرك مي‌كشيدند و يك‌بار مادرم يك موش مرده را از داخل خم سفالي خالي كه در آن ترشيجات زمستان را نگهداري مي‌كرديم، پيدا كرد و مجبور شديم آن را بشكنيم و دور بياندازيم. مادربزرگ مي‌گفت: «باز نجاست همه خانه را برداشته هزار رحمت به آن گربه شل‌ بي‌دست‌وپا.» در يك شب سرد زمستاني كه همه دور كرسي گرم مادربزرگ جمع شده بوديم، باز صداي شلپ‌شلپ آب حوض آمد. هيچ‌كس حرفي نزد. تكان هم نخورديم. برق شادي در چشم‌هاي مادربزرگ ديده مي‌شد. بعد اندوهي آن‌را پوشاند. مادرم هيچ‌كاري نكرد حتي يك كلمه حرف هم نزد. فردا صبح كه گربه سياه آقا شفيع را روي ديوار همسايه ديديم كمي چاق شده بود و چشم‌هاي تيله‌اش هم برق مي‌زد. مادربزرگ صلاح نمي‌ديد حوض خانه بدون ماهي‌هاي كوچك و قرمز، خالي بماند. مي‌گفت: «شگون ندارد.» روزها كه مي‌گذشت صداي افتادن ماهي‌ها در آب و صداي شلپ‌شلپ آب حوض مانند تيك‌تاك ساعت مدام در گوش ما صدا مي‌كرد و آن‌قدر يكنواخت شد و ضرباهنگ منظمي پيدا كرد كه اين روزها اصلاً آن را نمي‌شنويم. نه ما، نه موش‌ها
نوشته علي‌الله سليمي
از سایت لوح دانشجو

تشخیص سرطان توسط سگ

تشخیص سرطان توسط سگ
سگها می توانند در حدود تریلیون نوع ازعلائم شیمیایی را شناسایی و از هم تشخصی دهند کنند
تحقیق جدید نشان می دهد که سگها می توانند با بو کشیدن تنفس فرد سرطان وی را شناسایی کنند. سگهای معمولی خانگی توانایی آنرا دارند که تنها با چند هفته آموزش، چگونگی تشخیص و شناسایی افراد مبتلا به سرطان ریه و سینه را از افراد سالم فرا گیرند. به گفته میشل مک کالوک ، سرپرست این تحقیقات، مطالعات نشان می دهد سگها به راحتی با بوکشیدن تنفس افراد، شواهد اولیه ابتلا به سرطان را می توانند شناسایی کنند. شناسایی زودهنگام سرطان می تواند در شانس زنده ماندن بیماران کاملا موثر باشد و محققین امیدوارند که بهترین دوست انسان یعنی سگ، بتواند ابزار مهمی در تشخیص سریع سرطان باشد. این تحقیق جدید که بوسیله سازمان پاین استریت ، سازمان مطالعات سرطان در کالیفورنیا انجام شده است در مجله (اینتگرتیو کنسرتراپیس)منتشر شد. سگها می توانند در حدود تریلیون نوع ازعلائم شیمیایی را شناسایی و از هم تشخصی دهند کنند. تحقیقات پیشین توانایی آموزش سگها در تشخیص سرطان پوست با بو کشیدن زخم موجود در پوست را تایید کرده بود. بعضی از محققین امیدوارند سگها با بوکشیدن ادرار بتوانند سرطان پروستات را نیز شناسایی کنند. به گفته نیکلاس برافمن مدیر اجرایی موسسه پاین استریت ، تشخیص سرطان بوسیله بوکشی سگها موضوعی است که دهها سال مورد بحث قرار داشته ولی اکنون ما احساس کردیم که نیاز است که تحقیقات فشرده ای بطور جدی این راه تشخیص را برای ارزیابی بهتر تاثیرات آن مورد بررسی قرار دهد. این مطلب روشن شده است که بیماران مبتلا به سرطان ریه و سینه یکسری علائم شیمیایی از تنفس خود خارج می کنند. به گفته بروفمن سلول های سرطانی تولیدات زائد متابولیکی بیشتری از سلول های عادی ایجاد می کنند و تفاوت میان این تولیدات متابولیک بسیار زیاد است ، بطوریکه حتی در مراحل ابتدایی ابتلا به سرطان سگها بوسیله حس شامه تیز خود می توانند آن را تشخیص دهند. محققین از روش تعلیمی جایزه - غذا پنج سگ خانگی را برای این امر آموزش دادند
این خبر را مسئولین مربوطه در ایران باید بخوانند که مرتبا دستور قتل سگها را صادر نکنند و با اسلحه نیمه شبها این حیوانات بی گناه را زجرکش نکنند (که البته بقول خودشان این ساده ترین راه حل است). بهتراست یک کمی رحم داشته باشید و دست از بعضی از خرافات بردارید

خواستگاری از میمون

یک جوان 17 ساله در بنگلور هند قصد ازدواج با میمون جوانی را دارد
روزنامه ((هندو)) نوشت جوانی به نام ((راجا)) قصد ازدواج با میمون را دارد و به همین دلیل از صاحب
میمون خواستگاری کرده است
راجا معتقد است ازدواج با میمون برای او برکت و سعادت به همراه دارد ((هندو)) افزود بر اساس یک تعتقاد خرافی در هند هر جوانی قبل از رسیدن به 18 سالگی در صورت ازدواج با میمون جوان پولدار خواهد شد. ((راجا)) که شرایط مالی خوبی ندارد برای خواستگاری میمون وارد عمل شده است اما ظاهرا صاحب میمون قصد ندارد حیوان خود را به این راحتی از دست بدهد وراجا باید به فکر خواستگاری از میمونهای جوان دم بخت دیگری باشد والدین راجا نیز با این ازدواج مخالف هستند
از سایت تکخال

چگونه حیوانات از سونامی (زلزله دریایی) فرار کردند؟

چگونه حیوانات از سونامی (زلزله دریایی) فرار کردند؟
شواهد مبنی بر این است که حیوانات وحشی از سونامی مهیب هند فرار کرده اند متخصصان حیوانات اعلام کردند که حیوانات برای پیش بینی حوادث دارای حس ششم هستند. ماموران حیات وحش سریلانکا اعلام کردند که در حالیکه در اثر امواج سهمگین دریا که از اقیانوس هند به سمت خشکی می آمدند بیش از 24 هزار نفر کشته شدند اینطور به نظر می رسید که حیات وحش منطقه کاملا نابود شده اما در کمال تعجب لاشه حتی یک حیوان را هم تا کنون پیدا نکرده ایم.
"راتنایاکی" ،معاون سازمان حیات وحش سریلانکا گفت: ما تا کنون یک فیل مرده و حتی یک خرگوش مرده را پیدا نکرده ایم. من گمان می کنم که حیوانات می توانند این قبیل حوادث را پیش بینی کنند. حیوانات دارای حس ششم هستند و بدین وسیله می فهمند که اتفاقی در حال وقوع است."
این در حالی است که امواج سهمگین دریا تا 2 مایلی پارک ملی یالا که بزرگترین پارک حفاظت از حیوانات وحشی است و در آن زیستگاه صدها فیل و پلنگ وحشی است، پیشروی کرده است.
"ماتیو وان لیروپ" ،متخصص رفتارهای حیوانات می گوید: "تا کنون شواهد روشنی در مورد صدای پارس کردن سگ ها و یا کوچ ناگهانی پرندگان قبل از وقوع زمین لرزه و آتشفشان در دست است. اما هیچ کدام از این یافته ها به اثبات نرسیده است."
به گفته "کلیو واکر" _که تالیفات بسیاری در زمینه حیات وحش آفریقا را به انجام رسانیده است_ دیگر صاحب نظران این امر هم به این نتیجه رسیده اند که "حیات وحش ،علی الخصوص پرندگان، می تواند بسیاری از پدیده های طبیعی را پیش بینی کند و بسیاری از پرندگان تا کنون توانسته اند سوانح و فجایع طبیعی را پیش بینی کنند."
واضح است که حیوانات از طریق حس بویایی، شنوایی و غیره می تواند خطرات را شناسایی کرده و از آنها بگریزد اما وجود حس ششم در حیوانات به اسطوره ها و افسانه های گذشتگان باز می گردد ولی امروزه با تحقیق در این مورد این مساله می بینیم که حیوانات واقعا قدرتی غیر قابل انکار در پیش بینی این سوانح طبیعی دارند
از سایت اطلاع رسانی شهرداری شیراز

جديدترين راه دستيابي به انرژي جايگزين در آلمان

توليد سوخت زيستي از اجساد گربه ها؛
جديدترين راه دستيابي به انرژي جايگزين در آلمان
به گزارش "شانا" به نقل از رويترز، کريستين کوچ به روزنامه " بيلد" گفت: "سوخت "ديزل آلي" وي که از زباله، اجساد گربه هايي که در تصادف با خودرو ها کشته شده اند و چند جزء ديگر تهيه مي شود مي تواند بخوبي جايگزين گازوييل معمولي شود." کوچ 55 ساله از ايالت ساکسوني در شرق آلمان افزود: "من خودروي گازوييلي خود را با اين سوخت معجون مانند 170 هزار کيلومتر بدون هيچ مشکلي راه برده ام." پايگاه رايانه اي شرکت کوچ که "آلفاکت" نام دارد نيز اعلام کرد: دستگاه "کي دي وي 500" ساخت وي که به ثبت نيز رسيده است مي تواند سوخت بيوديزل با هزينه تقريبي 23 يورو سنت (30 سنت آمريکا) براي هر ليتر توليد کند. بهاي اين بيوديزل حدود يک پنجم بهاي گازوييلي است که در جايگاههاي توزيع سوخت بفروش مي رسد. کوچ گفت با افزودن حدود 20 جسد گربه به اين مخلوط ميتوان سوخت به اندازه کافي براي پرکردن يک مخزن 50 ليتري توليد کرد. اما رييس انجمن حفاظت از حيوانات آلمان استفاده از اجساد گربه ها را براي توليد سوخت غيرقانوني خواند. هر چند به گفته وي، از آنجا که اين کار در آلمان غيرقانوني است، بنابراين خطري جان گربه ها و سگها را تهديد نمي کند
از سایت سازمان انرژیهای نو ایران
شاید هم از حیوانات زنده استفاده می کردند از بعضی آدمها میشه اینچنین توقعی داشت

شبكه هاي قاچاق حيوانات

در خيابان مولوي
شبكه هاي قاچاق حيوانات
بسياري از جانوراني كه در خيابان مولوي خريد و فروش مي شوند هم اكنون در فهرست گونه هاي كمياب و در خطر انقراض قرار دارند
مژگان جمشيدي

اينجا نه پارك ملي است نه منطقه حفاظت شده. نه باغ وحش و نه پارك وحش. نام اين منطقه كوچه مرغي است. اينجا همان جايي است كه مي گويند از لحاظ تنوع و وفور گونه هاي جانوري چيزي كمتر از يك باغ وحش يا زيستگاه طبيعي ندارد. جايي كه گونه هاي جانوري كمياب و نادر ايران در اسارت به حراج گذاشته مي شوند.اينجا دنيايي است از واقعيت هاي زشت و زيبا. به هر طرف كه چشم مي اندازي هياهوي عجيبي برپا است. صداي دستفروش ها و مغازه دارها با نجواي پرندگان محبوس در قفس در فضا پيچيده، بوي تعفن فضولات حيواني مشام را مي آزارد. ديگر بر در و ديوار و زمين اين كوچه جاي خالي پيدا نمي كني، همه جا پر است از قفس هاي گوناگون و انبوه پرندگان از مرغ عشق و طوطي و قناري گرفته تا مرغ و خروس و كبوتر و بلدرچين و كبك و حتي جوجه لك لك!چند لحظه اي از حركت مي ايستم، كنارم قفس سه طبقه اي پر از جوجه مرغ و اردك قرار دارد. جيك جيك جوجه ها لحظه اي قطع نمي شود، در اين بين جوجه هايي را مي بينم كه از فشار جمعيت و كمبود فضا زير دست و پاي جوجه هاي ديگر جان سپرده اند.جلوتر مي روم ولي خرگوش ها، سنجاب ها، سگ ها و گربه هاي محبوس در قفس هاي نيم متري نيز وضعيتي بهتر از اين ندارند. در هر قدم كه برمي دارم سنگيني چشمان گله مند اين موجودات زيبا را بيشتر حس مي كنم. گويي در پس هزاران جفت چشم زيبا و بي گناه، دنيايي از گلايه و اعتراض نهفته است. با خود مي گويم آيا سزاوار است اينچنين به بند كشيده شوند؟اين اسارتگاه حيوانات، اهلي و وحشي نمي شناسد. اينجا هر كدام به نوعي دربند هستند. كوچه را تا انتها طي مي كنم گويا فروش جانوران وحشي و كمياب نسبت به سال هاي گذشته كمتر شده است و اين همان چيزي است كه مسئولان محيط زيست هميشه به آن مي بالند كه خيابان مولوي را از وجود قاچاقچيان و متخلفان فروش جانوران كمياب پاكسازي كرده اند. ولي باور نمي كنم!جلوتر مي روم و سر صحبت را با يكي از فروشندگان باز مي كنم:- به غير از اين پرنده ها جغد هم داريد؟- نداريم ولي مي آوريم. البته تاكسيدرمي شده سراغ دارم، يك آقايي از يكي از موزه ها مي فروشد.- ولي من جغد زنده مي خواهم.- سه شنبه بيا برات حاضر مي كنم.فروشندگان ديگر هم در كمال تعجب اطمينان مي دهند سفارش هر نوع حيوان يا پرنده اي را قبول مي كنند. سفارش ها حد و مرز ندارد.تهيه انواع پرندگان شكاري از جغد و عقاب و قرقي گرفته تا بالابان و بحري. يكي از فروشندگان تعريف مي كند چندي قبل يك بالابان را به قيمت ۴۰۰ هزارتومان از يك فرد محلي خريداري كرده و قرار بود در ازاي دريافت مبلغي حدود سه يا چهار ميليون تومان توسط فردي ديگر، حيوان دربند را براي يكي از شيخ نشينان عرب بفرستد. اما پرنده بخت برگشته پس از ساعت ها اسارت در يك ساك دستي بر اثر تنگي فضا و كمبود هوا خفه شده است!فروشنده ديگر از چگونگي به دام انداختن پلنگ و آهو برايم مي گويد، البته قيمت هم مي دهد كه در صورتيكه بخشي از مبلغ را بپردازم سفارش هر نوع حيواني را مي پذيرد.
و اما نكته جالب تر اينكه تمام فروشندگان براي فروش حيوانات قاچاق وعده درب منزل را مي دادند!اينجا تنها سفارش گونه هاي نادر و كمياب پذيرفته نمي شود بلكه در اين محل افرادي هم هستند كه در ازاي عكاسي از نمونه هاي جانوري كمياب اجاره بها دريافت مي كنند. به گفته يكي از دلالان آنها حيواناتي را از هر نقطه كشور جمع آوري كرده اند كه عمدتاً در باغات خارج از تهران و يا حاشيه تهران نگهداري مي كنند و در قبال عكاسي از آنان مبالغ گزافي به جيب مي زنند.از يكي از فروشندگان سؤال مي كنند مامورين محيط زيست مگر اينجا براي نظارت نمي آيند و او در پاسخ مي گويد: «هر چند وقت يك بار مي آيند گير مي دهند ولي ما به جز جانوران و پرندگان مجاز چيز ديگري را جلوي چشم نمي گذاريم!»كوچه مرغي واقع در خيابان مولوي تقريباً در سراسر سال و در تمام روزها همان فضاي هميشگي را دارد، فقط گاهاً در روزهاي جمعه فضا براي فروش پرندگان شكاري كمياب بيشتر مهيا است و دلالان سيار و دست فروش ها هم به اين جمع اضافه مي شوند و به دور از هرگونه نظارت و بازرسي، آزادانه به تجارت خود مي پردازند.از كوچه بيرون مي آيم تا قدري عصبانيتم را فرو دهم. يك نفر جلو مي آيد و مي پرسد: «چي مي خواهي؟»- چي داري؟- مار، سوسمار، عقرب، هزارپا، قورباغه و...- افعي البرزي مي خواهم.- بعدازظهر بيا، حاضر است.- الان چي داري؟فروشنده سيار به كنار موتور خود مي رود و از خورجين روي موتور چند جعبه چوبي و يك ساك دستي بيرون مي آورد، انواع مار و مارمولك بود كه در جعبه ها وول مي زدند. سمي و غير سمي فرقي نمي كرد، همه چي توي جعبه ها وجود داشت.از كنار يكي ديگر از مغازه ها در حاشيه خيابان مولوي رد مي شوم، فروشنده اي در كنج مغازه نشسته، جلو مي روم و با ديدن صحنه اي در جا ميخكوب مي شوم. او مرغ عشقي را در دست دارد و با خونسردي تمام، يكي از شاهپرهاي دم پرنده را جدا مي كند.صداي پرنده بلند مي شود. بدون اينكه واكنشي نشان دهم جلوي مغازه خودم را سرگرم نشان مي دهم، او چسب قطره اي را برمي دارد و با آغشته كردن شاهپر جدا شده به چسب آن را بر فرق سر حيوان مي چسباند تا به عنوان مرغ عشق شاخدار و به بهايي گزاف تر به خريداران نادان بفروشد!خيابان مولوي تهران همان جايي است كه اغلب فروشندگان مغازه هاي پرنده فروشي آن با قاچاق و صيد گونه هاي كمياب اين سرزمين و به قيمت نابودي تنوع زيستي با فراغت خاطر كسب درآمد مي كنند. اغلب دلالان اين صنف با شبكه هاي قاچاق حيوانات در داخل و حتي خارج از كشور در ارتباط هستند.به رغم اعتراضات مكرر هواداران محيط زيست و انجمن حمايت از حيوانات، فروش جانوران وحشي و اهلي در خيابان مولوي تهران همچنان ادامه دارد. مرگ وميرهاي بالا در بين پرندگاني كه به دليل ازدحام و انباشتگي روي هم مي ميرند و فضولات جانوري كه به هر گوشه پراكنده است مي تواند به راحتي عوامل بيماري زا را از طريق تردد افراد و عابران به چهار گوشه شهر منتقل كند در حاليكه اين امر آن طور كه شايسته است مورد دقت مسئولان بهداشتي و شهرداري نيست و در كانون توجه آنان قرار ندارد.از مسئولين بهداشتي و ساماندهي شهرداري تهران انتظار مي رفت به همان اندازه كه نسبت به كشتار سگ ها و گربه هاي شهر تهران با روش هاي غير انساني و غير بهداشتي به دليل احتمال آلودگي اين جانوران، اقدام مي كنند نظارتي هم بر روي وضعيت بهداشتي اين منطقه در خيابان مولوي مي داشتند.بسياري از جانوراني كه در خيابان مولوي خريد و فروش مي شوند هم اكنون در فهرست گونه هاي كمياب و در خطر انقراض قرار دارند كه حتي بسياري از آنها در ليست كنوانسيون تجارت گونه هاي در خطر انقراض نيز به ثبت رسيده اند.اگر زماني از اين محل گذر كرديد به جعبه هاي چوبي، كيف و ساك رهگذران و فروشندگان، خورجين موتورها، پشت بام ها و طبقات بالاي حجره ها هم نگاهي بيندازيد و اگر اين فرصت مهيا شد سري هم به زير زمين و بيروني و اندروني منازل اطراف اين كوچه بزنيد، تعجب نكنيد! به ياد داشته باشيد اينجا همان خيابان مولوي است و اين قبيل تخلفات آشكار و پنهان در شرايطي صورت مي گيرد كه قوانين محيط زيست اعم از ملي و بين المللي هرگونه شكار، صيد، قاچاق، خريد و فروش و حتي نگهداري گونه هاي كمياب را جرم عنوان كرده است!متاسفانه ماموران نظارتي سازمان حفاظت محيط زيست به اين تصور كه خيابان مولوي را از فروش گونه هاي كمياب پاكسازي كرده اند تنها به اين دل خوش كرده اند كه در جلوي درب مغازه ها جز مرغ، خروس، سگ، گربه و بعضاً سنجاب، طوطي و بلدرچين چيز ديگري به نمايش گذارده نمي شود و هر وقت هم كه صحبت از شناسايي عومل قاچاق و شبكه هاي قاچاق حيوانات در خيابان مولوي پيش آمد از پيگيري موضوع به دلايل گوناگون صرفنظر كردند
از سایت همشهری

راگبی بازان مست 3 بز را خفه کردند

ایسکانیوز ـ شش راگبی باز فرانسوی به جرم کشتار وحشیانه سه راس بز در استخر، هفت هزار یورو جریمه و هر یک به یکماه زندان و 60 ساعت کار اجباری محکوم شدند
به گزارش سرویس حوادث ایسکانیوز، این مجرمان که عضو تیم س ژان پیه دوپور بخش پیرنه آتلانتیک فرانسه هستند پس از پیروزی در یک مسابقه حساس، مست کردند و به جان بزهای زبان بسته افتادند. سپس روزنامه‌ها بازتاب گسترده این اقدام بیرحمانه را منتشر ساختند که منجر به شکایت انجمن حمایت از حقوق حیوانات و دستگیری راگبی بازان مجرم شد. بدین ترتیب دادگاه یابون، این افراد را به هفت هزار یوور جریمه، یکماه زندان تعلیقی و 60 ساعت کار اجباری محکوم کرد
از سایت تکخال

گرگ حیوان خانگی

گرگ حیوان خانگی

هموطن سلام : یکی از وزرای اسبق ایتالیا معلوم شد که در منزل شخصی اش از گرگ ها به عنوان حیوانات خانگی نگهداری می کرده
است.رسانه های محلی ایتالیا گزارش داند، یکی از وزرای اسبق این کشور که سابقه زیادی در انجام کارهای بزرگ دولتی دارد، پس از بررسی های ماموران پلیس معلوم شد که در منزل شخصی اش از گرگ ها به عنوان حیوانات خانگی نگهداری می کرده است. انجمن حمایت از حقوق حیوانات ایتالیا گفته: چون روبرتو کالدریو در منزل خود از حیوانات وحشی نگهداری می کرده، قانون شکنی کرده و باید مجازات شود. در این میان، اداره جنگل داری روم هم گفته که تمام تلاش خود را می کند تا این مرد متخلف را به سزای اعمالش برساند. این وزیر بیچاره که هم اکنون پشیمان شده، اعلام کرده است که دیگر دست به انجام چنین کار هایی نمی زند، اما به هر حال ماموران پلیس گفته اند که تا او را مجازات نکنند دست بردارد نخواهند بود
از سایت درنا

راننده شخصی برای سگ ماریا کری

ماریا کری ستاره سرشناس و ثروتمند موسیقی پاپ چندی قبل تصمیم گرفت که به همراه سگش به مسافرت برود اما هنگامی که مسوولین پرواز در فرودگاه به وی گفتند که سگش آنقدر معروف و شناخته شده نیست که بخواهد همراه وی در قسمت فرست کلاس هواپیما قرار بگیرد او آنقدر ناراحت شد که همانجا در فرودگاه یک راننده شخصی برای سگش استخدام کرد تا او 3000 مایل مسافت مسیر را در کمال آرامش و راحتی سپری کند و خسته نشود. ماریا کری که در حال حاضر مجرد می باشد آنقدر به سگش که جک راسل نام دارد وابسته شده که حاضر است حتی هزاران دلار برای وی خرج کند
از سایت تکخال
خداراشکر که که در بعضی از انسانها اینقدر احساس و عاطفه نسبت به حیوانات وجود دارد

سال سگ در کشور چین

سال سگ در کشور چین
29ژانويه سال 2006 مصادف با عيد بهار چين است . طبق تقويم کشاروزی چين از همين روز سال سگ شروع شده است . طبق تقويم کشاورزی چين حيوانات دوازده گانه نشانه هر سال هستند . اين 12حيوان عبارتند از : موش ، گاو ، ببر ، خرگوش ، اژدها ، مار ، اسب ، گوسفند ، ميمون ، خروس ، سگ و خوک . اين حيوانات به ترتيب 12سال را نمايندگی می کنند و بعد از 12سال دوره ای ديگر شروع می شود . پيرامون حيوانات دوازده گانه گفتارهای زيادی وجود دارد .برخی گفته اند که اين نشانگر سال بوده و حيوانات دوازده گانه نتيجه آميزش تقويم باستانی ملت هان و اقليت های ملی چين است ، برخی گفته اند که اين شيوه از هند به چين منتقل شده است . گفتاری ديگر وجود دارد مبنی بر اينکه گزينش و رده بندی حيوانات دوازده گانه طبق قانون فعاليت های اين حيوانات تعيين شده است . چين از سلسله هان در قرن سوم قبل از ميلاد يک روز را به 12زمان بر اساس ساعت تقسيم می کرد .از ساعت 23 تا يک موش از حيوانات ديگر فعالتر بوده است ، لذا موش در مقام اول رده بندی حيوانات دوازده گانه قرار دارد . از ساعت 19تا 21سگ به نگهبانی خانه مبادرت می ورزد . به اين سبب سگ در مقام يازدهم قرار دارد .سگ دوست انسان است و حيوانی است که احساسات انسان را می شناسد . چه در چين یا خارج چه امروز و يا در دوره باستان ، داستان ها و قصه هايی درباره سگ از قبيل نجات و حراست از انسان ، اعتصاب غذا پس از مرگ صاحب خود شنيده شده است . مردم ملت " من " در شمال چين به سگ بسيار احترام می گذارند ، اين رسم به " نورهاج" رهبر برجسته باستانی اين ملت ارتباط دارد ." نورهاج" بنيادگذار سلسله چينگ آخرين سلسله فئودالی چين بود که در اواخر قرن 16و اوائل قرن 17 زندگی می کرد . قبل از سلسله چينگ سلسله مينگ بود . آورده اند که روزی نورهاج توسط سربازان سلسله مينگ تعقيب شد ، او به تنهایی سوار اسب شده و گريخت . يك سگ با موی زرد او را همراهی می کرد . وقتی که به پرتگاهی رسيد ، راه فراری نداشت ، او با اسب از پرتگاه پريد ، اسب به زمين افتاد و مرد ، نورهاج نيز بيهوش شد و هيچ حرکتی نمی کرد . سربازان فکر کردند که نورهاچ جان باخته است ، اما آنان در اين مورد شک داشتند . لذا آتش روشن کرده و بدن نورهاج را سوزاندند . سربازان رفتند ، سگ زرد با عجله به رودخانه پريده و بدن خود را خيس کرد و روی بدن نورهاج غلتيد . آتش خاموش شده و نورهاج نجات يافت ، اما سگ زرد به علت خستگی و زخم هايش بر اثر سوختگی مرد .نورهاج کشور " جين " را تاسيس کرد ، بعد اسم اين کشور به " چينگ " تبديل شد و کشور " چينگ " چين را يکپارچه کرد . سگ به دوست صادق ملت " من " ها تبدیل شده است ، طبق رسوم ين ملت، ذبح سگ ، خوردن گوشت سگ و پوشيدن پوشاکی که با پوست سگ درست شده، ممنوع است . " من " ها با دقت سگ ها را پرورش می دهند . موقعی که سگی پيرمی شود و نمی تواند نگهبانی کند ، صاحب همانند گذشته با آن برخورد نموده و پس از مرگ سگ را به خاک می سپارد . در مليت های " پومی " ، "لاکو" و" تبت " رسوم مشابهی وجود دارد . سگ به انسان وفادار است . لذا سگ در چين نماد وفاداری است . از نظر انسان سگ ملايم ، وفادار و شجاع است . ضرب المثل های زيادی درباره وفاداری سگ در زبان چينی وجود دارد . تلفظ صدای سگ " وان وان " در زبان چينی با واژه ثروت تشابهاتی دارد . لذا سگ نماد ثروتمندی است . در کتاب های باستانی چين نوشته شده است که سگ فلاکت را از بين می برد . لذا سگ يکی از قربانی ها بوده است ، در سلسله "جيو" سه هزار سال پيش مقامی وجود داشت که مسوول امور قربانی سگ بود . در افسانه مردمی چين " يان جن " ژنرال آسمانی سگی همراه داشت که در رام کردن ديوها و شياطین به او کمک می کرد .در پيان سال 2005 و آغاز سال 2006 بسياری از کشورها و مناطق تمبرهای سگ را منتشر کردند و انواع آن فراوان است . با اين حال هنرهای دستی سال سگ در بازار پر فروش است . سگ طلايی کوچک ، سگ کارتون ، تزيينات خوش يمنی به شکل سگ ، سگ پولساز و سگ نگهبان مورد پسند و علاقه عامه قرار گرفته است

جایزه ویژه برای سگ پرستار ناجی

ایسکانیوز ـ بیلی- ماده سگ آمریکایی- به خاطر نجات جان صاحبش جایزه ویژه گرفت و قهرمان نامیده شد.
به گزارش سرویس حوادث ایسکانیوز، این سگ 17 پوندی که صاحبش ویور از دیابت رنج می برد تحت آموزش او یاد گرفته بود چگونه در شرایط اضطراری با مرکز فوریتهای پزشکی تمام بگیرد و کمک بخواهد. این حیوان مهربان که در حقیقت یک پرستار خانگی است با لیس زدن بینی صاحبش و بهره گرفتن از حس بویایی خود توان تشخیص افزایش میزان قند خون ویور را دارد و دیروز به محض تشنج او، با پوزه خود شماره مرکز فوریتهای پزشکی را گرفت و پزشکان را با خبر کرد. گزارش ایسکانیوز می افزاید: بیلی نخستین سگ دریافت کننده جایزه در آمریکا به شمار می رود که ویژه نجات دهندگان زندگی شهروند یا شهروندان و جلوگیری از جنایت است

.

ازبیم گروه های مدافع حقوق حیوانات

ازبیم گروه های مدافع حقوق حیوانات

لارس فون تریه نماهایی ازفیلمش را حذف کرد
" لارس فون تریه "، کارگردان دانمارکی ازبیم اینکه نمایش قطعه قطعه کردن یک میمون ، خشم گروه های مدافع حقوق حیوانات را برانگیزد ، این نماها را ازفیلم جدیدش حذف کرد.
به گزارش خبرنگارسینمایی " مهر" این کارگردان اعلام کرد که تمایل ندارد مسئله مرگ میمون درفیلم " ماندرلی" این اثررا مورد تهدید قراردهد." جان سی ریلی " ، هنرپیشه این فیلم چندی پیش این موضوع را مطرح واعلام کرد که نمایش این صحنه می تواند موجبات خشم وناراحتی دوستداران حیات وحش را فراهم کند.این فیلم قسمت دوم ازسه گانه این کارگردان به شمارمی رود که قمست نخست آن با نام " داگویل " به نمایش درآمد."فون تریه " دربیانیه ای اعلام کرد:" به نظرمن محتوای سیاسی واجتماعی فیلم به حدی قوی است که درست نیست به سبب نشان دادن صحنه هایی ازمرگ یک میمون مورد چشم پوشی مخاطبان قرارگیرد." عوامل ساخت این اثردرابتدا درصدد استفاده ازعروسکی شبیه میمون برآمدند امازمانیکه این امرمحقق نشد ازیک میمون واقعی استفاده کرده واورا درنماهایی ازفیلم تکه تکه کردند ." فون تریه " اعتقاد دارد که این نماها ، نمادین هستند وبا مضمون سیاسی - اجتماعی فیلم درارتباط مستقیم هستند با این وجود نگهداشتن ونمایش آنها امکان دارد خشم مخاطبان را برانگیزد
به نقل از خبرگزاری مهر

پرندگان و حیوانات تشنه را دریابید

پرندگان و حیوانات تشنه را دریابید
این روزها با گسترش شهرها,افزایش روز افزون مجتمع های مسکونی و گرفتاریهای زندگی ماشینی و پردغدغه,دیگر از خانه های
بزرگ و حوض های پر از ماهی خبری نیست.آن روز ها حوض های پر از آب برای پرندگان و حیوانات بهترین مامن ومحل برای رفع تشنگی بود.اما امروز در چهار دیواری های کوچک و آپارتمانهایی که حتی اشعه خورشید به آن نمی رسد,از حوض و آب هیچ خبری نیست.
این روزها و در گرمای تابستان و اوج بی آبی,پرندگان و حیوانات تشنه در انتظار دستان ما هستند.
نمایندگی انجمن حمایت از حیوانات در مشهد نیز از عموم شهروندان و روستاییان در خواست کرد تا با گذاشتن ظرف آب بر روی بالکن,پشت بام و داخل حیاط منازل به سیراب کردن پرندگان کمک کنند.
به نقل از روزنامه خراسان

عشق به سگ ، فرار دختر 17 ساله

عشق به سگ ، فرار دختر 17 ساله
دختري كه به سگش عشق مي‌ورزيد، به دنبال او از خانه رفت و ديگر بازنگشت. آتوسا 17 سال داشت و آن طور كه از گفته‌هاي پدرش مي‌توان حدس زد، خواهر و برادري نداشته و تنها فرزند خانواده است پدر آتوسا كه از وضعيت مالي خوبي برخوردار است، روز يكشنبه خبر فرار دخترش را به آگاهي تهران اعلام كرد.او ادعا مي‌كند: براي اينكه دختر م را از تنهايي در بياورم، سگي براش خريدم . شرط خريد سگ نيز اين بودكه من هرگز او را در خانه نبينم. اما پس از چند روز موهاي سگ را بر روي مبل‌ها مشاهده كردم. به حساب جواني آتوسا گذاشته و براي اينكه دلگير نشود، چيزي نگفتم.چند روز بعد به يك ماموريت سه روزه رفتم كه پس از بازگشت با كمال تعجب به جاي آتوسا. سگ را ديدم كه بر روي مبل نشسته و درحال تماشاي تلويزيون است.دخترم نيز در آشپزخانه مشغول پخت غذا براي سگ محبوبش بود. به شدت عصباني شدم و تهديد كردم اگر بار ديگر سگ را در خانه ببينم، او را بيرون مي‌اندازم. آتوسا با التماس قول داد كه ديگر هرگز او را به خانه نياورد.اما پس از چند شب، نيمه‌هاي شب بود كه احساس كردم پاهايم در آب فرورفته اند. با حالتي از وحشت از خواب پريدم و سگ را در حال ليس زدن كف پايم ديدم.آنقدر عصباني بودم كه سگ را شبانه بيرون انداختم.اما رفتن سگ همانا و از دست دادن دخترم نيز همانا.آتوسا پس از آگاهي از نبود سگ، پنهاني از خانه فرار كرده و تا الان به خانه بازنگشته است . از هفته نامه تپش

سايت راديويي آنلاين براي سگ ها



جام جم آنلاين - در تايلند يك سايت راديويي آنلاين براي سگ ها راه اندازي شده است! به گزارش آنانوا و به نقل از روزنامه بانگوك پست ، آدرس اين سايت در بسياري از سايت هاي اينترنتي و روزنامه هاي اين كشور منتشر شده و از كابراني كه در خانه سگ نگهداري مي كنند خواسته شده تا با رجوع به اين سايت اوقات خوشي براي سگ هاي خود فراهم نمايند.بر اساس اين گزارش اين سايت راديويي آنلاين شامل موسيقي هايي خاص سگ ها است به اين معني كه از صداي پارس سگ در ساخت انواع آهنگ ها استفاده شده است.فسلفه راه اندازي اين سايت راديويي آنلاين براي سگها اين است كه بسياري از محققين جانور شناس بر الين باورند كه گوش دادن موسيقي براي سگها بسيار مفيد است و مي تواند رفتار آنها را دوستانه كند. از جمله ويژگيهاي اين راديوي آنلاين اين است كه ده دانش آموز از مدرسه تربيت سگها حاضر شده اند در اين راديو به عنوان دي جي براي سگ ها توليد موسيقي كنند

.

حرکت عجیب پاملا اندرسون برای حمایت از حیوانات

هموطن آنلاین – پاملا اندرسون روز گذشته در ویترین مغازه استلا مک کارتنی به صورت عریان نشست تا از این طریق اعتراض خود را به گوش کسانی که خون حیوانات را می ریزند برساند
هنرپیشه زیبای فیلم " بیواتچ " قصد دارد تا آخر این ماه به همین وضعیت باقی بماند تا مردم را تحریک به توقف ریختن خون حیوانات برای تزیین لباسشان بکند
یکی از دوستان این هنرپیشه گفت :" حمایت از حیوانات تنها دغدغه پاملا است . او حاضر شده برای حمایت از حیوانات در ویترین مغازه استلا بنشیند تا پیغام خود را به گوش مردم برساند."در این اقدام عجیب غریب ده مانکن دیگر نیز هر کدام در زمان های ده دقیقه ای عمل اندرسون را تکرار خواهند کرد و خود را عریان در برابر مردم قرار خواهند داد

اگر می خواهید گیاهخواری کنید

افراد بسیاری هستند که ترجیح می‌دهند به جای استفاده از غذاهای گوشتی، به سوی گیاهخواری روی آورند و از غذاهایی تغذیه کنند که از گیاهان و سبزیجات درست می‌شود. برخی از آنها به خاطر حمایت از حیوانات و در اعتراض به کشتن آنها جهت مصرف گوشتشان به این کار روی می‌آورند؛ گروهی به علت خواص گیاهان و ارزش غذایی بالای آنها به این شکل از تغذیه گرایش پیدا می‌کنند؛ و برخی نیز برای کاهش وزن گیاهخوار می‌شوند. در نقطه سرخط امروز برای آن عده از افرادی که دوست دارند گیاهخوار بشوند، حالا با هر دلیلی که این روش تغذیه را انتخاب کرده‌اند، چند پیشنهاد داریم : 1- در درجه اول گیاهان و سبزیجات را خوب بشناسید و از ارزش غذایی هر یک اطلاع کسب کنید.2- با غذاهای مخصوص گیاهخواران آشنا شوید و سعی کنید طرز پخت آنها را یاد بگیرید.3- به محدوده جغرافیایی خود بسنده نکنید، بلکه برای آشنایی با غذاهایی که در دیگر کشورها نیز پخته می‌شود، تلاش کنید. البته از یاد نبرید که ذائقه‌تان حرف اول را می‌زند.4- به یک نوع سبزی یا یک نوع غذا اکتفا نکنید. برنامه غذایی متنوعی برای خود تدارک ببینید تا از روش تغذیه‌ جدیدتان لذت ببرید.5- فراموش نکنید که کنار گذاشتن گوشت و روی آوردن به گیاهخواری، خوردن هرگونه غذایی را تضمین می‌کند. بلکه به خاطر داشته باشید که در این نوع تغذیه نیز باید مراقب کالری‌های مصرفی خود باشید تا از افزایش وزن جلوگیری کنید.6- از مصرف شیر‌های پرچرب یا گنجاندن پنیر به میزان زیاد در برنامه غذایی خود بپرهیزید.7-غلات و حبوبات را از یاد نبرید.8- در برنامه غذایی خود تعادلی بین تمام گروه های غذایی ایجاد کنید و از همه آنها مصرف کنید.9- فکر نکنید همه غذاهای گیاهخواری سالم هستند. خوردن پیتزا، ساندویچ، چیپس و غذاهایی از این قبیل می‌تواند اثر سوء بر جای بگذارد.10- با افرادی که در این کار با تجربه‌تر هستند مشورت کنید یا سعی کنید از نظرات یک متخصص تعذیه بهره ببرید.11- می‌توانید برخی غذاها را براحتی بخورید و فقط گوشت آن را حذف کنید و به جای آن سویا یا قارچ را جایگزین کنید

مرگ مشکوک گربه ها

مرگ مشکوک گربه ها
برخی اخبارازازدیادمرگ ومیردرمیان گربه های غیرخانگی درایران خبرمیدهند
به گزارش خبرگزاری البرزبرخی ازشهروندان درشهرهای تهران وکرج به خبرنگارالبرزگفتند:درهفته گذشته بطورعجیبی اجسادی ازگربه های غیرخانگی رادرسطح محله های خوددیده اندکه این موضوع برایشان عجیب است یک شهروندمی گوید: من به ندرت مرگ گربه های خیابانی راشاهدبوده ام که عمدتابراثرحوادث بوقوع می پیوسته ولی درطول هفته گذشته چندین مورد جسدگربه رادرفواصل نزدیک دیده ام که جسدآنها بیانگروقوع حادثه ای نبوده است این شهروندان باابرازنگرانی ازاین مرگ های مشکوک ازشایع شدن بیماری مرموز ی دربین این گربه هاخبرمیدهندکه منجربه مرگشان شده است هنوزمسوولین وزارت بهداشت دراین خصوص واکنشی نشان نداده اند
از سایت خبری البرز

Saturday, July 29, 2006

تشابه دي ان آ انسان و سگ

تشابه دي ان آ انسان و سگ
پژوهشگران مركز تحقيقات دانشگاه هاروارد، ۸ دسامبر ۲۰۰۵ دي ان آ سگي را رمزگشايي كرده و به بررسي جزئيات ساختاري و ژنتيكي آن پرداختند. در اين پژوهش، رشته دي ان آ سگ ماده به نام تاشا را جدا كرده و به رمزگشايي و پژوهش درباره آن پرداختند. دكتر اريك لندر، سرپرست گروه تحقيقاتي مركز تحقيقات دانشگاه هاروارد دراين باره گفت: «معتقديم با شناسايي ساختار ژنتيكي سگ يا بهتر بگويم گونه سگ سانان به نكات تازه اي درباره علل ابتلاي انسان و حيوانات به بيماري هاي ژنتيكي چون انواع سرطان ها، بيماري هاي قلبي، آب مرواريد، نابينايي، ناشنوايي و حملات صرع دست يابيم و علت آسيب پذيري انسان و حيوانات را در مقابل اين بيماري ها شناسايي كنيم. از سوي ديگر احتمال مي دهيم تعداد ژن هاي انسان كمتر از آن چيزي باشد كه پيش از اين تصور ميشد.» دكتر لندر درباره انتخاب اين ماده سگ گفت: «تاشا، از ميان بيش از صد نمونه انتخاب شد چرا كه دي ان آ اين سگ به صورت ويژه براي بررسي ۴/۲ ميليون پيوند شيميايي موجود در ساختار ژنتيكي اين رشته دي ان آ جالب، كامل و مورد توجه بود؛ شايد نمونه هاي ديگر نيز ويژگي هايي داشتند اما ساختار ژنتيكي دي ان آ و پيوندهاي شيميايي موجود در دي ان آ تاشا، بسيار كامل و سالم بود.» پژوهشگران مركز تحقيقات دانشگاه هاروارد مي گويند پژوهش هاي انجام شده بر روي دي ان آ اين سگ بسيار دقيق تر و كامل تر از بررسي هايي است كه در سال ۲۰۰۳ روي يك نمونه انساني (مردي به نام شَدو) صورت گرفته است. هر چند پيش از اين نيز دي ان آ موش، موش صحرايي، شامپانزه، مرغ و انسان مورد بررسي قرار گرفته بود؛ اما پژوهش هاي در حال انجام بر روي دي ان آ اين سگ به مراتب كامل تر است. دكتر لندر اظهار داشت: «در مقايسه؛ ساختار دي ان آ دو سگ، بسيار متفاوت است و اين مسأله با توجه به شباهت هاي رفتاري سگ ها بسيار تأمل برانگيز است؛ اما در انسان ها با وجود تفاوت در بسياري مشخصه ها، ساختار دي ان آ تشابه هاي بسياري را نشان مي دهد. با وجود تفاوت در ژن ها- بدون در نظر گرفتن شباهت هاي اساسي در ساختار ژن ها- با مقايسه ژن دو سگ نمي توان دريافت اين ژن مربوط به كدام گونه است چرا كه از جهت ساختارهاي پايه اي، بسيار به هم شبيه هستند.» پژوهش هاي بيشتر نشان داد در طول رشته دي ان آ گونه سگ سانان كدها يا بخش هاي كليدي وجود دارد كه احتمال مي رود از اين جايگاه، ژن ها در معرض جهش بوده و جاندار دچار بيماري ژنتيكي مي شود؛ و نكته قابل تأمل اين كه اين جايگاه ها در دي ان آ انسان نيز ديده شده است. دكتر لندر در اين زمينه گفت: «شناسايي ژن هاي گونه سگ سانان، راهگشايي جهت تسلط بر ساختار ژنتيكي انسان است. در حقيقت يافتن علت بسياري از بيماري هاي ژنتيكي در حيوانات آسان تر از انسان است و به اين ترتيب مي توان با شناسايي ژنوم سگ و شناسايي نواحي مستعد بيماري در رشته دي ان آ، شيوه مبارزه با جهش ژني و در نتيجه كنترل بيماري هاي ژنتيكي را يافت.» ويليام تروسول، از مركز بين المللي پژوهش و سلامت سگ سانان آمريكا گفت: «هر چند پژوهش بر روي دي ان آ هر سگ به هزينه اي معادل ۲ ميليون دلار نياز دارد اما با اين پژوهش ها مي توان به افق هاي روشني دست يافت و انسان و ساير جانداران را در مقابل بيماري هاي ژنتيكي مصون داشت. سعي داريم تا با شناسايي بيشتر ژنوم سگ، به ويژه بخش هاي انتقال دهنده، صفات ارثي، ژنوم سگ را از صفات معيوب (ژن هاي معيوب)، پاك كنيم و با دستيابي به ژنومي كاملاً سالم، مانند آن را نيز در انسان پياده كنيم و ژن هاي انسان را نيز سالم سازي كنيم.» دكتر لندر درباره روند كار و ميزان پيشرفت پژوهش ها گفت: «هر چند پژوهش ها در مرحله ابتدايي است اما اطمينان داريم كه با تلاش و تحقيق بيشتر، بر ساختار دي ان آ و ژن ها مسلط شويم تا حتي صفات ژني معيوب اما نهفته را نيز شناسايي كرده و از بين ببريم. نخستين گام پس از پاكسازي ژنوم سگ، توله هاي متولد شده از اين سگ ها را بررسي خواهيم كرد تا در صورت نتيجه بخش بودن تلاش ها، مانند آن را نيز در انسان آغاز كنيم
از سایت خبری خانواده سبز

پروانه ها

پروانه ها
پروانه ها قسمت عمده اي از جهان حشرات را تشکيل مي دهند وطبق محاسبات دانشمندان ، تاکنون ُيکصد هزارنوع از اين حشره
شناخته شده است
بالهاي پروانه ها را پولکهاي شفاف و رنگارنگ پوشانيده که طرز قرار گرفتن آنها ، از شاهکارهاي خلقت به شمار مي آيد. پروانه هاي نر ، قشنگتر و خوش خط و خالتر از ماده ها هستند
پروانه ها، چشم هاي مرکب دارند که تعداد آنها گاهي به هجده هزار مي رسد! پروانه تا وقتي تکامل پيدا کند مانند ساير حشرات چهارمرحله از زندگي را مي گذراند: تخم، کرم، پيله، پروانه که براي نمونه کرم ابريشم را که اکثرمردم با آن آشنايي دارند مي توان نام برد
پروانه ها تا وقتي که به صورت کرم زندگي مي کنند ازبرگ نباتات استفاده مي نمايند. ولي چون پروانه شوند از شيره و شهد گلها مي خورند. اما استثنائي هم در بين آنها ديده مي شود مانند " پروانه ارغواني" که چون عقاب بلند پرواز و چون کلاغ کوتاه بين، از اوج درخت فرود آمده و شکم خود را از گند و کثافات مرداب ها پر مي کند

مهاجرت پروانه ها

پروانه ها گاه مي توانند مسافت هاي بسيار زيادي را طي کنند. مثلاً نوعي از آنها را در قطب شمال پيدا کرده و متوجه شده اند که اين پروانه پس از طي هفتصد مايل راه ، به آن نقطه از عالم رسيده است
معمولاً پروانه ها دسته جمعي مهاجرت مي کنند

انواع پروانه

پروانه ها را به دو نوع تقسيم مي کنند

پروانه هاي روز پرواز

پروانه هاي شب پرواز-شب پره ها
بعضي پروانه هاي شب ، از فروغ بدن خود راه را جسته و در مسيرهاي مختلف حرکت مي کنند . اين پروانه ها شبها مانند چراغ هاي سفيد ، قرمز، آبي يا سبز درخشان جلوه گري کرده ، منظره بسيار جالبي که بي شباهت به چراغاني نيست به وجود مي آورند. اگر درروز بربدن آنها بنگريم مي بينيم اکثراً سفيد يکدست يا قهوه اي روشن هستند. علت ايجاد اين نور و پرتوافکني ، ايجاد الکتريسيته در بدن آنها يا وجود مواد شفاف لومينه سانس مثل فسفر و غيره است
در استراليا پروانه شب تابي وجود دارد که پهناي بال هاي آن به 36 سانتي متر مي رسد و انسان آنرا با پرندگان اشتباه مي کند و وقتي پرواز مي کنند چون نور افکن مسير را روشن مي سازند
زيباترين پروانه هاي شب تاب، پروانه اي است بنام " مهتاب" که بالهاي عريض آن چون ماه نو هلالي شکل است

مهارت وابتکار پروانه مهتاب

اين پروانه معماري چيره دست نيزهست وبا ابتکار خود با برگهاي خشک درختان ، خانه زيبايي براي کرم هاي خود درست مي کند و زمستان را به همراه تخم ها درون آن خانه گرم و نرم مي خوابد

نقش بو در پروانه

بسياري از حشرات از جمله پروانه ها با زبان بسيار عجيبي با يکديگر ارتباط حاصل مي کنند. آنها بوسيله انتشار بوهاي مخصوص از فاصله هاي بسياردور به هم علامت مي دهند. مثلاً ماده هاي حيواني از طايفه کرم ابريشم بنام بومبيکس از غده هاي قسمت عقب بدن خود ماده معطري را ترشح مي کنند و به نرهاي جنس خود که خيلي دور هستند اطلاع مي دهند که مقدم آنها را گرامي خواهند داشت
فاصله اي که حشره نر بو را احساس مي کند باور کردني نيست. انسان فقط از فاصله چند متري بو را حس مي کند ولي اين حشرات از فاصله چند کيلومتري بوي ماده خود را درک مي کنند
دانشمندان براي اينکه بفهمند حشرات از چه فاصله اي بو را حس مي کنند از قطاري که در حال حرکت بود کرمهاي نر را به فاصله منظمي رها کردند. پس از طي يازده کيلومتر بسياري از کرمها راه قفس کرم ماده را پيدا کردند.
موضوع بسيار جالب توجه آن که کرم ماده فقط يک ده هزارم ميلي گرم ماده معطر دارد و هر بار مقدار بسيار کمي از آن را در هوا پخش مي کند. معذلک سلولهاي عصبي شاخک پروانه نر قادر به تشخيص اين بو مي باشد و پروانه نر را به سوي منبع اين بو مي برد. پروفسور بونتاندت رئيس جامعه ماکس پلانک درآزمايشگاه خود موفق شده ماده معطرپروانه بومبيکس را بسازد. اين ماده يک الکل اشباع نشده به فرمول C16H30O است. با اين حال براي اين که بتوانيم عين آن ماده را بسازيم بايد وضع هندسي اتم ها در ميان مولکول آن ماده کاملاً مشابه وضع ماده طبيعي باشد. اگر ماده اي بسازيم که فرمول شيميايي آن فرمول مذکور باشد ولي فقط يک مولکول از ماده آن جابجا شده باشد هيچ حشره نري به وسيله آن جذب نخواهد شد
از سایت خبری تبیان

سگ و قرص اعصاب

سگ و قرص اعصاب
امان از دست این آدم‌ها، خودشون رو آنقدر در گیر زندگی و کار و پول و حرص و طمع کرده‌اند که واسه‌ی موندن و نفس کشیدن باید قرص اعصاب مصرف کنند، اما دادن قرص اعصاب به سگ دیگه بی‌انصافییه. امروز سندیکای دامپزشکان دانمارک اعلام کرد که آمار سگ‌هایی که قرص اعصاب بویژه قرص‌های ضد افسردگی مصرف می کنند مرتب بالا می‌ره و علتش هم اینه که صاحبان سگها وقت و فرصت واسه سگشون نمی‌ذارن و به مجرد این که می‌بین سگشون دچار ترس، اضطراب و افسردگی‌است یه مشت قرص می‌ریزن تو حلقش. سگ هم احساس داره، بازی می‌خواد، محبت می‌خواد، هواخوری مرتب می‌خواد، خب معلومه وقتی اینارو ازش دریغ کنی افسرده می‌شه و می‌ره یه گوشه کز می‌کنه. یا هوس سگ داشتن نکنید یا اگر خواستید با سگ زندگی کنید براش وقت بذارید. خوشبختانه من تا الان از این قرص‌ها مصرف نکرده‌ام ولی این هشداری هم هست به بابام که کمتر پشت مانیتور بشینه یا ساز بزنه، اگه می‌خواد مریض نشم باید به منم حال بده. بیلی
از وبلاگ بیلی و من

Saturday, July 22, 2006

حزب رفاه حیوانات آلمان

حزب رفاه حیوانات آلمان

حزب رفاه حیوانات آلمان حزبی سیاسی است که در این کشور فعالیت می‌کند
این حزب در ۱۹۹۳ بنیان‌گذاشته شد و امروز چیزی حدود ۱۰۰۰ عضو دارد. هدف اصلی این حزب، گنجاندن حقوق حیوانات در قوانین آلمان است .این حزب در انتخابات فدرال اخیر آلمان حدود ۰.۲ درصد رای آورد که آن‌ را پس از احزاب اصلی جز بیشترین رای‌ها در بین احزاب فرعی و کوچک قرار می‌دهد

زشت‌ترين سگ جهان درگذشت

زشت‌ترين سگ جهان درگذشت
زشت‌ترين سگ جهان در سن 14 سالگي درگذشت. اين سگ كوچك كه «سم» نام داشت به هنگام مرگ موهاي بدنش تقريبا ريخته بودند و به دليل داشتن تنها چند دندان در دهانش با ظاهري زشت چشم از جهان فرو بست
اين سگ لقب «زشت‌ترين سگ جهان » را در نمايشگاه «سوناما» در تابستان سال جاري ميلادي و براي سومين بار متوالي در طول عمرش به دست آورد. «سم» با حضور در تلويزيون ژاپن ، راديو نيوزيلند و روزنامه معتبر «ديلي ميرور» انگليس شهرت يافته بود

عشق واقعی حیوانات

خداوند حیوان را خلق کرد تا به انسان موهبت عشق واقعی و بدون قیدو شرط وهمچنین بخشیدن و فراموش کردن خطاها را بیاموزد

باوجود هرآنچه که توسط انسان راجع به عشق نوشته وگفته شده و می شود، جمله (عاشق تو هستم) به سختی و آنهم نه به معنی واقعی خود ، از زبان انسان شنيده میشود . دکتر "دین اورنیش " متن کتاب پر فروش (عشق و زندگی) را بر ایده فوق قرارداده و این امکان را بعید ندانسته که خداوند حیوان را خلق کرده تا معنی عشق بدون قید و شرط را به انسان بیاموزد؟
انسان گاهی به دليل عصبانی بودن با حیوان خانگی خود بد رفتاری ميکند به او ناسزا میگوید، سرزنش و تنبیه اش میکند ، و حتی اگر بر طبق خواسته او عمل نکرد اورا زندانی میکند ولی با این وجود زمانیکه مجددا به سمت او میرود، حیوان بدون به دل گرفتن هیچ کینه و نفرتی مجدد" ابراز احساسات خواهد کرد.حیوان به راحتی میبخشد و فراموش میکند و کینه از انسان به دل نمیگیرد.
چقدر دنیا زیبا تر میشد اگر انسان نیز میتوانست مانند حیوان خانگی خود، ابراز عشق و بخشیدن گناه هم نوع خود را بیاموزد
از سایت گربه ایرانی

زندگی بدون فرانس پوزه سفید، یک نگاه فقیرتر است

زندگی بدون فرانس پوزه سفید، یک نگاه فقیرتر است
در خبرها آمده بود ، از هر ده خانواده ی ساکن سوئد چهار خانواده گربه دارند. در ادامه خبر خواندم، هشتاد درصد گربه دارها، گربه را عضوی از خانواده به حساب می آورند.
در حالی که فرانس پهلوی من نشسته بود و به تلویزیون نگاه می کرد چندین بار این خبرکوتاه را خواندم. همزمان که این خبر می رفت تا پاهایم را روی زمین سفت قرار دهد یک سوال سمج یقه ام را گرفته بدش نمی آمد تعادلم را به هم بزند و کله پایم کند. اگر این سوال یقه ام را ول می کرد شاید من می توانستم یک بار دیگر و برای خود، خود را تعریف کنم، با هویت تازه روی زمین سفت راه بروم، به خیابان بروم و اگرحال و حوصله، وقت و پول کافی داشتم و از خود بپرسم تو کیستی، اگر این سوال کوچک و سمج نبود شاید و به احتمال زیاد، می توانستم خود را با صدایی رسا بشنوم : تو یک گربه دار هستی .
هشتاد درصد گربه دارها، گربه را جزئی از خانواده به حساب آورده بودند و حالا من هم به عنوان یک گربه دار باید به خود پاسخ این سوال را می دادم، باید تکلیف خود را با خود و گربه روشن می کردم. باید می دانستم روی کدام زمین راه می روم. و گرنه احتمال داشت در دهان خیابان، کوچه یا زمینی ناشناس تعادلم به هم بخورد و زمین گیر شوم. آیا فرانس جزئی از خانواده ما بود؟ شاید اگر من آذر بودم یا نیما کار بسیار آسان می بود. و شاید اگر من فاطی هم می بودم کار کمی آسان تر می شد ولی من در کالبد رضا اسیر بودم و این کار را بس مشکل می کرد.
فرانس همین تابستان گذشته به جمع ما پیوسته بود. اوایل تابستان گذشته صحبت از خریدن یک سگ بود. من و نیما دندانهامان را حسابی تیز کرده بودیم برای خرید یک سگ. به سایت های مختلف هم سر می زدیم. از مدرسه که می آمد می گفت بابا بیا بریم سگا را نگاه کنیم می رفتیم پای کامپیوتر می نشستیم و انقدر میان سگها می گشتیم که سگ سر صاحبش را گم می کرد.از هر کسی می پرسیدیم می گفتند آیا شما قبلا سگ داشته اید؟ می گفتم نه ؟ می پرسیدند: پدر، مادر، خواهر یا برادرتان سگ داشته اند؟ می گفتیم خیر، هیچ گذشته سگ داری نداریم که به آن تکیه کنیم. و تصمیم مشکل می شد. از هر کسی پرسیدیم گفتند سگ خیلی وقت می برد، روزی حداقل دو سه باری پیاده روی نیاز دارد. نیما که هنوز انقدر بزرگ نبود که بتواند صبحهای زود و یا شب با سگ بیرون برود و من هم که انقدر اینور و آنور تکه پاره بودم که نمی توانستم تکه ای از خود را، و هر روزه و برنامه ریزی شده بیندازم پیش سگ. فاطی هم که وقت سر خاراندن نداشت، می ماند آذر که او هم انقدر درس داشت که لازم نبود کسی زحمت و مسئولیت سگ را به گردن او بیندازد. روزگار می گذشت و من و نیما تصمیم گرفتیم دیگر به سایت های سگ دار سر نزنیم.
روزگار می گذشت و همسایه ها با سگهاشان صبحها و شبها به پیاده روی می رفتند و از سر دلسوزی به ما اجازه می دادند گاه و بیگاه سری به سر و صورت سگهاشان دستی بکشیم. وقتی خرید سگ می رفت تا کمرنگ شود نمی دانم چگونه سر و کله گربه در این بحثها پیدا شد. گربه ادعا می کرد دردسرهای سگ را ندارد و در واقع یک سگ در اندازه های میناتور است. جرف چندان پرتی به نظر نمی رسید اما من سعی می کردم خودم را زیاد قاطی بحث گربه نکنم. تا اسم گربه به میان می آمد، از درون من کسی بیرون می آمد، لنگ کفشی بر می داشت و رو به من می گفت: گربه کو؟ تا اسم گربه به میان می آمد دست راستم برای پرت کردن لنگ کفش مور مور می کرد. نمی توانستم خودم را دمخور یک گربه ببینم و به لنگ کفش فکر نکنم، به درخت گوجه خانه مادریم فکر نکنم. درخت گوجه خانه مادریم با تنه ای که تا لب بام می رسید راه فرار مناسبی بود برای فرار گربه همسایه که گاه و بی گاه سری به خانه ما می زد. البته در نبود من . به محض ورود از در حیاط، اتوماتیک وار نزدیک ترین کفش را بر می داشتم و به دنبال گربه می دویدم و او هم با سرعت تمام از درخت گوجه برای فرار به پشت بام استفاده می کرد. با اینکه قرنها از مرگ حیاط خانه مادریمان می گذشت باز هم همین آدم یقه من را ول نمی کرد. تا می گفتم گربه، سر زنده و حی و حاضر جلو روی من سر حال و قبراق و کفش به دست سبز می شد. همه این ها موجب می شد که من خود را از بحث گربه کنار بکشم به امید اینکه این بحث ها به جایی نرسد، زمان بگذرد ومن مجبور نباشم با این گوشه از خودم هم روبرو شوم. ولی یک روز آذر سر میز غذا و با شوق گفت که گربه دوستش زایمان کرده ودوستش قول داده یکی از گربه ها را به ما بدهد. همانطوری که غذا می خوردم یک مشت از خودم و تعداد بیشماری لنگه ی کفش و کلی تنه درخت گوجه و گربه به سرعت برق و باد از این سر بشقاب دویدند تا آن سر بشقاب. و من هم در سکوتی که می رفت تا طولانی شود یقه ام را برای لحظه ای از دست آن آدم کفش به دست رها کرده، سر را بالا گرفتم و رو به آذر گفتم: بابا جان همان پارچ آب را می شه لطفا بدی به من؟
و بعد تابستان آمد و گربه و تهیه گربه درهیاهوی مسافرت کمرنگ شد با این وجود و گاه و بیگاه نیما و آذر در حین مسافرت یادآوری می کردند که بعد از مسافرت گربه چهار هفته اش تمام می شود و ما می توانیم او را بیاوریم و من ؟ هیچ نمی گفتم فقط سعی می کردم کفش را از دستم بگیرم و خود را راضی کنم که به دنبال گربه ندوم ولی مگر می شد. تا به خود می آمدم از تنه درخت گوجه بالا رفته بودم و به پشت بام همسایه رسیده بودم. به خود نمی رسیدم که نمی رسیدم. مسافرت تمام شد و حالا کار امدن گربه بالا گرفته بود. آذر و نیما سخت در کار تهیه مقدمات آمدن گربه بودند. یک قفس حصیری نقلی خریده بودند، یک سبد خواب، ظرف غدا و یک حوله نرم برای زیر گربه . علاوه بر این یگ گردن بند چرمی نازک و یک زنگوله کوچلو. تا دور هم جمع می شدیم سر میز غذا یا جلو تلویزیون بحث گربه به میان می آمد و انتخاب اسم برای گربه. و این فرصتی می شد تا با کمک مزه پرانی، آن کفش به دست را دور بزنم. اسمهای بامزه پیشنهاد می کردم مثلا ابرام کچل یا حسین قلچماق و اسامی از این قبیل عجیب اینکه به جز فاطی کس دیگری بامزه بودن این اسامی را درک نمی کرد. کم کمک من هم جدی شدم ولی به جایی نمی رسیدیم روز ورود گربه نزدیک می شد و ما بر روی یک اسم به توافق نمی رسیدیم. تا یک روز آذر گفت بابا: من و نیما یک اسم برای گربه پیدا کرده ایم
Franz
گاه من فکر می کنم ، فرانس از همان روز اول و با همان پوزه سفید یک آدم کفش به دست، یک تنه درخت، و یک گربه در حال فرار را در چشمان من دیده بود. فرانس از همان روز اول و با همان پوزه سفید به من کمک کرده بود تا یقه ام را از دست آن کفش به دست تا حدود زیادی رها کنم. گاه من فکر می کنم فرانس با همان چنگولهای تیز و نازک لاشه ی آن آدم کفش به دست را کنار زده تا من بتوانم کمی نفس بکشم / گاه که فرانس خیره می شود به عقربه ثانیه شمار ساعت دیواری آشپزخانه، نمی دانم چرا من به کافکا فکر می کنم. ( هر گاه به این متن مراجعه می کنم از خود می پرسم این جمله که " گاه که به فرانس ..." در این متن چه می کند، سر در نمی آورم و می گذرم).
از آمدن آن پوزه سفید نه ماه می گذرد. گاه او مرا بدرقه می کند تا ایستگاه اتوبوس، گاه وقتی از راه می رسم با پوزه ای سفید و در گوشه ای ازکهکشان راه شیری پیدایم می کند و به طرفم می آید. با همان چشمان براق خودش را لوس می کند و از درخت کاج همسایه بالا می رود.
حالا بدون تردید زندگی بدون فرانس، یک نگاه فقیرتر است، زندگی بدون فرانس یک فرانس فقیر تر است من فکر می کنم زندگی بدون فرانس، یک پوزه سفید که از کاج بالا می رود، فقیر تر است.
بگذارید رو به خود کرده اعلام کرده بگویم: عضو چهارم خانواده تو پوزه اش سفید و نامش فرانس است.


از سایت رواق
نوشته رضا شهرستانی

آیا سگ‌ها هم می‌خندند؟

آیا سگ‌ها هم می‌خندند؟

سگ‌ها برای جلب توجه یک سگ دیگر یا یک انسان می‌خندند. بر همین اساس تمام حیوانات به هنگام بازی کردن از خود صداهایی تولید می‌کنند
تحقیقات جدید نشان می‌دهند که سگ‌ها هم می‌خندند! اولین کسی که این نظریه مضحک را مطرح کرد، دانشمندی با نام پاتریشیا سیمونت
از آمریکا بود. وی و گروهش بر روی حیوانات و رفتارهای آنها تحقیق می‌کنند. آنها با پژوهش‌های خود بر روی حرکات و حالات مختلف حیوانات به ویژه سگ‌ها به این نتیجه دست یافتند که این حیوان به هنگام پارس کردن، بازی کردن و کندن زمین می‌خندد. این نظریه مطرح می‌کند که سگ‌ها، حالتی از شوخ طبعی در خود دارند. صداهایی نظیر غرغر کردن طولانی " لانگ هوف " که از سگ‌ها به هنگام پیاده روی یا بازی کردن با شی مورد علاقه‌شان شنیده می‌شود، در اصل همان خندیدن است. سگ‌ها برای جلب توجه یک سگ دیگر یا یک انسان می‌خندند. بر همین اساس تمام حیوانات مانند میمون‌ها، شامپانزه‌ها و گوریل‌ها به هنگام بازی کردن به ویژه به تنهایی از خود صداهایی تولید می‌کنند که با دقت کردن به آن ها می‌توان فهمید که آن ها می خندند. به عقیده این دانشمند، خنده یک حیوان می تواند به شناخت رفتارهای دیگر حیوانات کمک کند
از سایت هموطن سلام

سگ هاي موادياب راننده و مسافر اتوبوس را غافلگير كردند

سگ هاي موادياب راننده و مسافر اتوبوس را غافلگير كردند


گروه استان ها- هوشياري پليس سبزوار در كنترل خودروهاي عبوري، منجر به كشف مقاديري موادمخدر توسط سگ هاي موادياب شد. به گزارش پايگاه اطلاع رساني پليس، در روز يكشنبه گذشته، اكيپ گشت و عمليات پليس سبزوار در حين كنترل معابر و محورهاي جاده اي و نظارت و بازرسي خودروهاي عبوري، به مسافر يك اتوبوس مسافربري مشكوك شدند كه در بازرسي از وسايل همراه او، از داخل ساك دستي مقدار 16 كيلو و 30 گرم ترياك توسط سگ هاي موادياب كشف كردند
سگ هاي موادياب كه از مسافر فارغ شدند به طرف پاي راننده اتوبوس دويدند لذا پليس،‌راننده را نيز مورد بازرسي قرار داد اما ظاهراً چيزي كشف نشد تا اينكه ماموران با تيزبيني و هوشياري مقدار 156 گرم ترياك كه به طرز ماهرانه اي در دمپايي راننده جاسازي شده بود را كشف كردند
متهمان دستگير شده براي تكميل پرونده به معاونت مبارزه با موادمخدر پليس سبزوار منتقل شدند
از پایگاه اطلاع رسانی پلیس

سگ‌هاي خانگي، تازه‌ترين مشتري جراحي زيبايي

سگ‌هاي خانگي، تازه‌ترين مشتري جراحي زيبايي
انجام جراحي‌هاي زيبايي و رفع عقيم بودن يك سگ مينياتوري، به كانون توجه افكار عمومي آمريكا تبديل شده است.به گزارش سرويس بين‌الملل «بازتاب»، بخش خبري شبانگاهي شبكه «شبکه سی .بی.اس» آمريكا، در آخرين بخش از سري برنامه‌هاي جراحي زيبايي و تمايل مردم سراسر دنيا به انجام چنين جراحي‌هايي، برنامه‌هاي خود را با بحث مربوط به جراحي زيبايي حيوانات خانگي به پايان رساند.«براي رالف ليبراتور» كه صاحب يكي از انواع سگ‌هاي مينياتوري است، سخت است كه حيوان خانگي‌اش را عقيم ببيند. وقتي از او پرسيده شد كه آيا اين امر نمي‌تواند مانع ادامه نسل آن شود، پاسخ مي‌دهد كه به احتمال زياد همين‌طور خواهد شد و من به اين موضوع فكر مي‌كنم كه در دنياي سگ‌ها، بقيه هم‌جنسانش به او به چه ديدي نگاه مي‌كنند.هنگامي كه اين شخص، درباره پيوندهاي اندامي اطلاعاتي به دست مي‌آورد و اين‌كه با به كارگيري «سيليكون» مي‌تواند كاري كند كه سگ خانگي‌اش، بوچ دوباره به شكل حقيقي يك بوچ زيبا درآيد، بسيار خوشحال شد. ليبراتور مي‌خواست كه سگش سايز مناسب خود را به دست آورد.بنا بر گزارش «C.B.S»، از زمان به كارگيري «نوتيكل» در جراحي‌ها، حدود 150 هزار جفت از اين حيوانات خانگي به فروش رفته‌اند. امروزه حيوانات خانگي نيز همچون صاحبانشان، از جراحي‌هاي زيبايي از قبيل چروك دور چشم و حتي برطرف كردن چربي و چاقي بدن استفاده مي‌كنند.اغلب اين اعمال جراحي از نظر پزشكي ضروري هستند و كمترين نتيجه آن، به دست آوردن زيبايي و جذابيت بيشتر است.يكي از ديگر سگ‌هاي خانگي، به دليل از دست دادن هشت پوند چربي كه پس از عمل جراحي صورت گرفته، به سختي راه مي‌رود. به گفته صاحبش، او بيش از حد لاغر شده است.سومين سگ نيز صورتي گوشتالو و لپي آويزان داشت كه آن را مستعد به بيماري‌هاي عفوني مي‌كرد. اين سگ نيز به دليل پزشكي و جراحي زيبايي بهبود يافته و از ناحيه پاها نيز مورد پيوند مفصلي قرار گرفته است.گفتني است، این شبکه خبری در يكي از شب‌ها با پخش تصاوير و فيلم‌هاي خاص، به بحث بازار جراحي زيبايي در ايران پرداخته بود
از سایت بازتاب

طب سوزنی به کمک حیوانات هم می آید

طب سوزنی به کمک حیوانات هم می آید
پس از آنکه موفیت آمیز بودن طب سوزنی در انسان امیدوار کننده به نظررسید پزشکان هنگ کنگی درحال تجربه‌این روش درمانی روی حیوانات هم هستند . به گزارش واحد مرکزي خبر, هم اینک بسیاری از هنگ کنگی ها برای درمان بیماری‌های حیوانات خانگی خود از جمله بیماری های پوستی و تومورهااز طب سوزنی استفاده می کنند و به نظر می‌رسد استفاده از این روش پزشکی سنتی در حیوانات هم نتایج مثبتی داشته است. البته این روش درمانی برای بسیاری از هنگ کنگی‌ها کمی عجیب و شگفت انگیزبه نظر می رسد اما به هر حال , درحال باز کردن جایی برای خود در دامپزشکی نیز هست
از سایت خبری خانواده سبز

استخدام متولدین سال سگ در چین

استخدام متولدین سال سگ در چین

به گزارش بخش خبر ام.جی.ای:یک شرکت چینی در اقدامی عجیب اعلا‌م کرد فقط افرادی را که در سال سگ به دنیا آمده‌اند,استخدام می کند .نامگذاری برای سال ها در کشورهای آسیایی بسیار رایج است و متولدین هر سال ویژگی های شخصیتی خاص خود را دارند.به اعتقاد چینی هاافرادی که در سال سگ به دنیا می آیند ویژگی های بسیار جالبی مثل وفاداری و صداقت رااز نام سالی که در آن متولد شده‌اند به ارث می برند.این موضوع برای مدیران شرکت های خصوصی در چین بسیار حائز اهمیت است.این شرکت همچنین شعار امسال خود را "بیایید مثل سگ کار کنیم" انتخاب کرده‌است و در پاسخ منتقدانی که این اقدام را تبعیض دراستخدام دانسته‌اند, آن را نوعی قانون داخلی شرکت خود اعلا‌م کرده‌اند

Sunday, July 16, 2006

از وبلاگ خاکستری

داستانی واقعی و غم انگیز
خاکستری
زمستان سال 1378 در ایران
کارگاه های ساختمانی ، پژوهشگاه مواد و انرژی و
سازمان سنجش
بنا بر درخواست فاز یک سازمان پژوهشگاه که در حال
بهره برداری بود و تائید مدیریت کارگاه های ساختمانی
پروژهای فوق و موافقت شهداری منطقه مشکین دشت
کرج ، مامور نیروی انتظامی در قبال دریافت مبلغ هفتصدتومان برای هرسگ ، مامور کشتار آنها می شود
-----------------------------------------------------------------------------------
چند روزی می شد که برف بصورت پراکنده می بارید سطح زمین پوشیده از برف بود که وقتی پا روی آن می گذاشتی راحت بیست سانتی فرو می رفت
خاکستری دلش هوای قدم زدن کرد ، از جایش برخاسته و براه افتاد
از سوز سرمای زمستان ، نوهایش بزیر مادرِشان چپیده بودند.
لحظه ای مکث کرده به آنها نگاه کرد ، یک دوچین توله سگ که همگی از نسل او بودند
چند سالی می شد که در این کارگاه زندگی می کرد . ظاهراً آدمهای بدی نبودند
وقتی به یاد آورد آن روزی را که ..
- سلام ، اسماعیل ، چه کار می کنی ؟ سر توی چاه کردی !
- آها توای ، بیا بیا ! صدآ رو می شنوی ؟ خوب گوش کن !
- انگار یه صدای نآله می آد......
- آره ، فکر می کنم یکی از توله سگها افتاده این تو ، مادرش از صبح دور و بر این چاه میگرده و ناله می کنه ...
- اینجوری نمی شه ، بزار برم انباری چراغ قوه بیارم .
- چی شده آ قا اسماعیل ؟
- چیزی گم کردی ؟
- نه مهندس ........
- پس بیلُ نخوا بون برو سر کارت ! بیتُ المال.........
- ها آمدی ، چراغ قوه چی شد ؟ آ وردی ؟
- آره ، مهند س چی می گفت ؟
- هیچی ، بیلو نخوابون ، انگار با بچه طرفاً ، بیست ساله این پروژه ها رو لفت و لیس می دن تا پول نفت و هپل هپولش کنند ، به ما که می رسن یاد بیتُ المال می افتند .
- هان دیدمش اوناها ، ته چاه ، حیونکی مچاله شده ، می گم یه سطل سر طناب ببندیم بفرستیم توی چاه ، شاید بره توش ، بتونیم بکشیمش بیرون .
- بد فکری نیست امتحان می کنیم .
بلاخره بعد از تلاش بسیار اسماعیل راننده بیل برای بیرون آوردن آن طناب به دوره کمرش بسته به درون چاه رفت ، با وجود خطر گاز ته چاه و ریزش دیواره های آن ، این ریسک را کرد تا آن توله سگ را نجات دهد.
خاکستری آن روز در دل به او آفرین گفته بود ، با وجود این آدمها ، مگر می شد آن خبری را که چند روز پیش یکی از سگهای بیابان آورده بود باورکرد .
چنان وحشتناک بود که از فکر کردن به آ ن خوداری کرده ، شروع به دویدن کرد ، یک نفس دوید ، تا آنجا که می توا نست .
تا دورترین نقطه محوطه کارگاه رفت ، تا جایکه دیگر تورسیمی مانع عبورش شد .
وقتی به بالای تپه شنی دپوشده رسید ، تا دور دستها خیره شد ، همه جا سفید بود و هیچ صدايی به گوش نمی رسید ، بجز صدای باد ملایمی که از کوهها می وزید .
برگشته به پشت سر نگاهی انداخت .
نزدیک پارکینک اتومبیل ها خال خالی را دید که روی ماسه ها به تنهای مشغول بازی کردن بود .
همیشه اینطور بود . وقتی به دنیا آمد مادرش مرد و از میان هفت خواهر وبرادرش تنها او بود که زنده ماند .
آنهم اگر کمک آن تکنیسین ساختمانی و گارگرها نبود که هر روز برایش شیر و غذا تهیه می کردند و حتّی بعضی روزهای تعطیل هم به کارگاه می آمدند و غذایش می دادند ، تا حال زنده نمانده بود .
امّا بعضی وقتها هم باید گرسنگی را تحمل می کرد چرا که مشکلات زندگی این انسانها را چنان در خود غرق می کرد که گاهاً خودرا نیز فراموش می کردند چه رسد به خال خالی .
با هر بدبختی بود بلاخره توانست زنده بماند ، گاهی از اوقات قاطی توله سگهای خاله هایش می شد . وقتی همه دختر خاله ها و پسر خاله ها غذایشان را می خوردند و پستان مادرشان را رها می کردند ، نوبت به خال خالی می رسید ، از هر پستانی چند قطره شیر ، آنقدر میک می زد تا خالاش بصدا در آمده با یک لگد او را از خود ش جدا می کرد ، همیشه گرسنه بود مگر روزهای که آدمهای کارگاه به دادش می رسیدند .
بخاطر همین قدو قوارش کمی کوچکتر از بقیه توله سگهای همسنش مانده بود .
امًا بلاخره بزرگ شد ، اگرچه کمی کوچکتر ، حالا روی برفها این طرف آنطرف
می دوید و با خود بازی می کرد .
از بچگی همین طور بازی گوش بود و بیشتر وقتها به تنهای بازی می کرد .
آفتاب در حال غروب کردن بود ، خاکستری پاین آمده به طرف پارکینگ حرکت کرد .
کارگاه تعطیل شده و همه رفته بودند ، سکوت سرتاسر کارگاه را فرا گرفته بود و فقط صدای صوت نگهبانی بود که گهگاهی شنیده می شد .
دای بیل بکهو که بلند شد ، خاکستری هم سرش را بلند کرده به اطراف نگاهی انداخت ،
کارگران حاظر شده به سر کارهایشان می رفتند .
ُتپلی هنوز خواب بود ، مادرش هم در کنار او دراز کشیده ، دم تکان می داد .
وقتی مهندس ها یکی یکی از راه می رسیدند ، آنها می باید پاکینگ را ترک می کردند .
اولین اتومبیل که از راه رسید ، مادرتُپلی از جایش برخاسته از پارکینگ خارج شد امّا تُپلی میلی به این کار نداشت ، مهندس بوق اتومبیل را به صدا در آورد .
با شنیدن صدای بوق از جایش پریده، در حالی که انگار روی زمین قل می خورد ، خودرا از پارکینگ بیرون کشید .
خاکستری همیشه فکر می کرد این توله سگ چگونه می خواهد از چنگ دشمنانش فرار کند .زمانی که بدنیا آمد شش خواهر و برادر دیگر هم داشت ، امّا همگی آنها یکی پس از دیگری مردند و فقط او بود که زنده باقی ماند .در نتیچه سهم شیر همه آنها را بتنهای می خورد ، چنان تُپل شده بود که وقتی راه می رفت انگار روی زمین قل می خورد و بزحمت خود را به این طرف و آنطرف می کشید .
افراد کارگاه علاقه خاصی به او داشتند و دائم سر به سرش می گذاشتند و با او بازی می کردند . او هم از این کار بدش نمی آمد مخصوصاً زمانی که نظر آقا کارگر بچه سال آشپزخانه شکمش رامی خاراند.
بامزه تر از همه خال خالی بود که سر به سرش می گذاشت و تُپلی که نمی توانست پابه پای او بدود ، ایستاده و فقط پارس می کرد ، آن هم چه پارسی ، با صدای نازکی که بزور شنیده می شد .
وقتی از پارکینگ بیرون آمد و قدم روی برفها گذاشت کمی به خود لرزید ، امّا فوراَ جای برای لمیدن پیدا کرده بطرف آن دوید .
خاکستری به اطراف خود به دقت نگریست ، چیزی را حس می کرد امّا نمی دانست چیست ؟
شامه اش را تیز کرده چندین بار نفس عمیق کشید ، باز هم چیزی حس نکرد ، تصمیم گرفت از محوطه کارگاه بیرون رفته و گشتی در اطراف بزند .
آهسته اهسته قدم بر می داشت ، با دقت به اطراف نگاه می کرد ، به آدمهای که از مقابلش می گذشتند ، خوب تماشا می کرد ، چیز عجیبی نمی دید .
حس غریبی داشت ، فضا برایش سنگین و غیر قابل تحمل بنظر می رسید .
بسرعت به طرف کارگاه برگشت ، وقتی بچه هایش و نوه هایش را دید کمی آرام گرفت .
توله ها در حال بازی کردن و دویدن بودند و مادرشان در حال استراحت .
امروز آفتاب خوبی در آمده ، اگه همینطور ادامه پیدا کند همه برفها را آب می کند .........
دراز کشیدن زیر این آفتاب چه کیفی می داد ، اما یک مگس مزاحم نمی گذاشت ، دائم به میان پشمهایش رفته او را اذیت می کرد . چند بار سعی کرد خودرا از شر آن خلاص کند امّا نشد ، بناچار از جایش برخاسته بطرف دیوار کناری پارکینگ رفت ، پهلویش را به آن مالید ، مگس مزاحم از میان پشمهایش بیرون آمده پرواز کرد .
خاکستری با دیدن خال خالی که روی ماسه شسته ها مشغول بازی بود ، بطرفش دوید .
- خال خالی ، چه می کنی ؟ بازهم گودال می کنی ، برای چه ؟
- دوست دارم ، می رم توش ، اُ نجوری که دلم می خواهد توش غلط می زنم ، می دونی من هیچ وقت نتونستم خود مو زیر یکی از خاله هام گرم کنم .
هر وقت اُ مدم تا گرم بشم یکی از بچه ها اُ مد منو بیرون کرد ، امّا حالا اینجا ، توی این گودا لی که خودم کندم ، می تونم هر چقدر دلم می خواهد بخوابم ، هر جوری که دلم می خواهد غلط بزنم
خاکستری تازه فهمید که چرا خال خالی این همه به کندن این گودال ها علاقه دارد ، جایکه حیوان خودش را بتواند راحت احساس کند .
خاکستری دیگر چیزی نگفت بطرف نگهبانی راهش را کج کرده براه افتاد .
عادت داشت گاهی اوقات جلوی در نگهبانی می نشست ، ورود و خروج آ دمها را تماشا می کرد ، در حالی که دمش را تکان می داد .
نیم نگاهی به بیرون از محوطه کارگاه انداخت ، کسی را ندید ، خیابان سوت وکور بود .
انگار که خیالش راحت شده باشد ، جلوی درب ورودی کارگاه نشست و سرش را بر روی دستش گذاشت .
آفتاب در حال غروب کردن بود ، از سمت غرب ابرهای سیاهی به سمت شرق در حال حرکت بودند.
خاکستری از بوی هوا احساس کرد ، امشب برف خواهد بارید .
پس باید جای گرمی برای خود و خال خالی پیدا می کرد ، به دنبال خال خالی رفت .
چند بار پارس کرد ، سپس بطرف کوپه ماسه شسته ها رفت ، از او خبری نبود .
به گودالهای کنده شده توسط خال خالی یکی یکی سرک کشید ، باز هم خبری نبود ، با خود
اندیشید ، نکنه در چاه افتاده باشد ؟
بطرف چرخ چاه کنی در محوطه کارگاه رفت ، وقتی سر چاه رسید ، شروع به پارس کردن کرد ، امّا خبری نبود .
از خود سوا ل کرد ، پس کجا می تواند رفته باشد ؟
تنها یک جا می توانست باقی مانده باشد ، محوطه انبار قرقره کابلها، برای محافظت از
آ نها رویشان رابا چادر برزنتی پوشانده بودند ، جای خوبی بود ، مخصوصاً موقعیکه
آقاخانی کارگر انبار بخاری صحرای را برای درست کردن چای و گرم شدن روشن می کرد ، گرمای مطبوی زیر چادر می پیچید .
از میان شکاف تورسیمی کشیده شده دور محوطه انبار کابلها خودرا به داخل کشید .
بطرف چادربرزنتی رفت ، جايیکه حدس می زد خال خالی آنجا باشد .
سرک کشید ، بله خال خالی آنجا بود ، در حال چرت زدن ، با شنیدن صدای خاکستری از جایش پرید ه با خوشحالی او را دعوت به داخل کرد .
خاکستری هم بدش نمی آمد ، جای خوبی بود ، اگر هم برف می بارید از سرما در امان بودند .
بطرف خال خالی رفت ، در حالی که سرو صورتش را لیس می زد به روی زمین نشست
و خال خالی را هم به زیر شکمش کشید ...............................
برف خوبی باریده و همه جارا دوباره سفید کرده بود و هنوز هم ا دامه داشت .
ساعت نزدیک هشت صبح بود و خال خالی هنوز خواب ، خاکستری دلش نمیآ مد از جایش برخاسته و گشتی بزند، چرا که خال خالی در کمال آرامش در آغوش خاکستری خوابیده بود .
ترجیع داد او هم در همان حال چرتی بزند ، خوب مزاحمی هم که وجود نداشت ، معمولاَ
روزهای برفی کارگاه به حال نیمه تعطیل در می آمد .
دوباره پلکهایش در حال سنگین شدن بود ند به یاد روزی افتاد که یکی از سگها برای جستجوی غذا سرش را داخل حلب روغن کرده بود و دیگر نمی توانست آنرا خارج کند .
آنروز چقدر به این صحنه افراد کارگاه خندیده بودند ، تا اینکه حسین یکی از راننده ها با
کمک یکی از کارگرها با بریدن حلب روغن موفق شدند آنرا از سر حیوان خارج کنند.
یاد آوری آنروز برایش خوشایند بود ، خاطراتش را به گذشته برد ، به روزی که به این کارگاه آمده بود ، ا ز همه جا رانده شده بود ، هیچ جا نتوانسته بود برای خود مکان مناسبی پیدا کند ، دائماَ در حال تغیر مکان بود ، بخاطر حفظ جانش از شهر بیرون زده بود ، در بیابانها هم که چیزی برای خوردن یافت نمی شد . به هر باغی هم که قدم می گذاشت بلافاصله با اعتراض روبرو شده ، بیرونش می کردند .
فقط در این کارگاه ساختمانی بود که کسی کاری به کارش نداشت. باقی مانده غذای پرسنل اداری را داخل گودال دفن زباله می ریختند بقدر کفایت جوابگوی سیر کردن شکمش بود . دل خوش بود ، اگر چه بعضی روزها ، مخصوصاَ روزهای تعطیل از لحاظ غذا در مضیقه میماند ، ولی دل خوش بود ، بچه هایش را می دید که رشد می کنند ، صاحب بچه می شوند و هر کدام به راهی بدنبال سرنوشت خویش می روند .
غرق این افکار بود که ناگهان صدای مهیبی اورا به خود آورد ، بلافاصله از جایش پرید ، سرش را از زیر چادر برزنتی بیرون آورد ، بازهم چیزی ندید ، بیرون جسته به طرف حصار تورسیمی رفت ، بازهم چیزی ندید ، از حصار بیرون رفت ، کامیونت نارنجی رنگی را دید که نزدیک پارکینگ ایستاده است و صد مترآنطرفتر مردی را دید که تفنگ به دست در حال دویدن به دنبال ماده سگی که در حال فرار بود .در حالی که طنین صدای دومین شلیک در فضای کارگاه می پیچید ، ماده سگ را نقش بر زمین کرد .
برای خاکستری باور کردنی نبود ، بسرعت بطرف حصار سیمی برگشت ، از آن گذشت ، به زیر چادر برزنتی رفت.
خال خالی بی خبر از همه جا هنوز خواب بود .
- بیدار شو ! پاشو ! باید بریم ، زود باش !
- کجا ؟
- نپرس ! زودد باش ، بدنبال من بیا !
بسرعت از زیر چادر برزنتی خارج شد ، در حالی که به طرف تپه های شنی می دوید و خال خالی هم به دنبالش ، یک نفس دوید ، بدون مکث کردن ، مغزش دیگر کار نمی کرد ، برایش غیرِقابل باور بود .
وقتی به بالای تپه شنی رسید ، لحظه ای مکث کرد ، تا پشت سرش را نگاه کند ، امّا جرأت این کار را نیافت .
از آنجا بطرف گودال بزرگی که منتهی به دهنه تونل تاسیسات می شد دوید و به دنبالش خال خالی ، وارد تونل شدند . وقتی اولین پیچ تونل را گذشتند ، تاریکی مطلق بود ، جايیکه می شد تا ابد در آن گم شد .
معنی آن چیزی را که مدتها بود در درونش موج می زد تازه فهمید ، پس خبر درست بود ه ، اینجا هم آسایشی وجود ندا رد ..................................................................
امّا وحشتناکتر از آن بود که فکر ش را می کرد !
تا به حال چنین چیزی را به یاد نداشت ، چوب ، سنگ ، لگد ، ا نواع آ زا ر وا ذیت را دیده بود ، امّا این چنین کشتاری را هرگز به یاد نداشت .
خال خالی در حالی که خبر از هیچ چیز نداشت ، بدنبال خاکستری می رفت ، تقریباً چسبیده به ا و ، خاکستری برای چند لحظه اورا فراموش کرده بود ، وقتی به خود آمد ، بی اختیار خال خالی را درآغوش گرفته شروع به لیسیدن کرد .
- چی شده خاکستری ؟
- چرا یه دفعه دویدی !؟
- صدای چی بود ؟
- نپرس ، خال خالی ، نپرس !
- فقط یادت باشه ا ز من دور نشو !
نمی دانست چه بگوید ؟ به خود امید واری می داد که شاید همین یک بار باشد ، بروند و دیگر برنگردند .
چند ساعتی گذشت ، خال خالی گرسنه اش شده بود و دائماً بی تابی کرده می خواست از تونل خارج شود .
مدتی هم گذشت ، بلاخره خاکستری تصمیم گرفت خودش سرکی بکشد .
آهسته آهسته قدمهایش را در دل تاریکی بلند کرده روی زمین می گذاشت ، پیچ تونل را که دور زد دوباره روشنای دیده شد ، بطرف آن رفت .
وقتی به ورودی دهنه تونل رسید ، ایستاده خوب گوش داد ، هیچ صدای نمی آمد ، وقتی مطمئن شد از سرا شیبیی دهنه تونل بالا رفت .
بطرف پارکینگ خیره شد ، کسی را ندید ، از کامیونت نارنجی رنگ خبری نبود ، کارگاه
تعطیل شده و همه رفته بودند .
تپلی را دید که همراه مادرش از سمت نگهبانی می آمدند ، به محض دیدن آنها شروع بدویدن بطرفشان کرد .
لکه های خون بروی برف سفید اطراف محوطه پارکینگ به چشم می خورد ، تا چشمش به آن افتاد ایستاد ، جرعت حرکت کردن نداشت ، برایش غیر قابل تصور بود .
بوی خون که به مشامش رسید ، دیوانه شد ، دهانش کف کرده ، بی اختیار شروع به پارس کردن کرد
هوا تاریک شده ، لکه های ابر در آسمان پراکنده شده بودند و جلوی تابش مستقیم نور ماه را می گرفتند .
سگی بر بالای تپه شنی ایستاده بود و زوزه می کشید در حالی که قطرات اشک در گوشه چشمانش جمع شده بود تا با اولین پلک زدن بر روی زمین بچکد . ...................
سرمای بدی بود ، تا مغز استخوان پیش می رفت . با اینکه دیشب را نخوابیده بود باید تمام روز را بیدار می ماند و حواسش را جمع می کرد ، نباید اجازه می داد تا سرما کرختش کند .
از جایش بر خاسته ، شروع به راه رفتن کرد ، بطرف ساختمان در حال احداث رفت تا از آنجا به جاده نظری بیاندازد .
نباید غافل گیر می شد ، تا دور دستها خیره شد ، چیزی ندید ، مکان نسبتاً بلندی را انتخاب کرده همانجا نشست و در حالی که در اعماق ذهنش به دنبال چیزی می گشت ، جاده را زیر نظر گرفت .
وپلی از سرما زیر یکی از اتومبیلهای پارک شده در پارکینگ لمیده بود و مادرش در میان گودال زباله ها در جستجوی غذا بود .
از خال خالی طبق معمول خبری نبود ، لابُد باز در حال کندن گودال در ماسه ها بود یا در یکی از آنها برای خودش در حال چرت زدن چند سگ دیگر که همگی از نسل خاکستری بودند ، در محوطه کارگاه پخش بودند .
ساعت نزدیک سه بعداز ظهر بود ، آفتاب هم با کنار رفتن ابر ها با خجالت و دزدکی از پشت آنها سرک می کشید ، امّا رمقی نداشت تا از سوز سرما ی برف بکاهد .
در یک لحظه کامیونت نارنجی رنگ با سرو صدای زیاد مقابل درب ورودی کارگاه توقف کرد ، مردی با لباس نظامی سبز رنگ در حالی که تفنگ ژ- ث در دست داشت از داخل آن بیرون پریده و به طرف گودال زباله ها شروع به دویدن کرد .
پنچاه قدمی مانده به گودال ایستاده ، نشانه رفت .
صدای انفجار جاشنی درفضای کارگاه پیچید .
قبل از آنکه سگ بیچاره به خود بیاید تا ببیند صدا از کدام سمت بود ، گلوله شکمش را متلاشی کرده بود ، دومین شلیک ، مغزش را ..............................................
سراسیمه ، کارگران مشغول کار در ساختمان بیرون ریختند ، پرسنل دفتری از اطاق ها یشان خارج شدند .
همه با تعجب می پرسیدند ، چی شده ؟
- عجب ! ژ ث برای کشتن سگ !؟
و یکی از نگهبانان کارگاه که آنجا حضور داشت ، گفت ...............
- برای کشتن هر سگی هفصد تومان می گیرد .
مامور نیروی انتظامی پیروزمندانه بر بالای لاشه سگ ایستاده ، ا طراف را نگاه می کرد.
یکی از کارگران با اعتراض گفت ..............
برای چی این حیونای زبون بسته رو می کشین ؟
و در جواب از مدیر کارگاه شنید که ..............
- آ قا باعث آلودگی محیط می شوند ......، نجاست همه جای کارگاه را گرفته .........
و کارگری در جواب گفت .........
- وقتی برای انسانها ارزش قائل نباشند ، برای حیوانات می خواهند باشند .........
- چه ربطی داره آقاجان ، اصلاً چرا اینجا ا یستادید ؟ بروید سرکارهایتان !
- ربطش همینکه مهندس ، وقتی حقوق مارو چهار ماه ، پنچ ماه ، نمی دهید ، ما که هیچ ، فکری به حال زن و بچه های ما نمی کنید که چه گناهی کردند ؟
می خواهین به این زبون بسته ها رحم کنید ...........................................................
ُتوپلی که از صدای گوله به وحشت افتاده بود از پاکینگ خارج شده بطرف نگهبانی می دوید ، وقتی مامورنیروی انتظامی چشمش به آن افتاد ، بی درنگ به دنبالش شروع به دویدن کرد ، بلافاصله به آن رسید ، ابتدا نشانه رفت ، امّا از تصمیمش منصرف شده ، تفنگ را در دست گرفت و با قنداق اسلحه مهکم شروع به ضربه زدن بر سر حیوان کرد .
در همان چند ضربه اوّل توپلی نقش برزمین شد ، در حالیکه صدای ناله خفیفی به همراه خون از دهانش خارج می شد با چند ضربه دیگر بکلی صدایش قطع شد .
با اشاره مامور نیروی انتظامی کامیونت پیش آمده لاشه هارا داخل آن انداخته سپس از کارگاه خارج شدند .
خاکستری وقتی به خود آ مد که دیگر دیر شده بود و هیچ کاری ا ز دستش بر نمی آ مد ،
سرتا پای وجودش را خشم فرا گرفته بود ، به طرف تپه ماسه ها رفت .
خال خالی را دید که ایستاده ، او نمی دانست که چه اتفاقی افتاده است ، امّا هر چه بود برایش خیلی درناک بود و حس مبهمی به او می گفت با خشم باید پارس کرد و به محض دیدن خاکستری شروع به پارس کردن کرد .
طی روزهای بعد ا وضاع از همین قرار بود ، کامیونت از راه می رسید و به دنبال آن سگی شکار می شد .
چند بار هم دنبال خاکستری کرده بود . ا مّا با فرار به موقع توانسته بود از تیررس آن خارج شود .
معمولاً از دو مسیر می آ مد ، یا از درب وردی اصلی وارد می شد یا از درب فاز یک که بداخل محوطه کارگاه ساختمانی باز می شد .
خاکستری هم همیشه در نقطه ای می نشست که بتواند از دور هر دو مسیر را زیر نظر داشته باشد ، به محض شنیدن صدای کامیونت در جهت مخالف آن شروع به دویدن می کرد .
تقریباً دیگر بجز او و خال خالی سگی باقی نمانده بود ، خال خالی را قانع کرده بود که اگر او کشته شد ، دیگر اینجا نماند.
از این رو همیشه سعی می کرد مامورنیروی انتظامی را در سمتی به دنبال خود بکشد که آنجا خال خالی نباشد .
چند روزی می شد که دیگر از کامیونت خبری نبود ، بخود گفت ..........
- نباید فریب خورد ، حتماَ نقشه ای در کار است .
از زمانی که به یاد داشت در حال فرار بود ، البته این فرارها برایش نوعی مبارزه بود ، مبارزه برای بقا ، امّا این بار ...................................................................
دیگر نمی خواست فرار کند ، این بار می باید می ماند و می جنگید و حتّی کشته می شد .
باید رودر رو می جنگید .
اگرچه حریف نامرد و بی رحم بود . باید حریف را خسته می کرد تا با کشته شدنش قضیه برای شکارچی تمام شده تلقی می شد . در این صورت شاید خال خالی مجال می یافت تا زنده بماند ، چرا که اگر حریف خسته می شد و بر اثر لجاجت خود در این جنگ نابرابر خود را قانع می یافت با ارضا شدن تمایلات وحشیانه اش دست از ادامه کشتار بر می داشت .
این بود که تصمیم گرفت تا آنجا که می تواند حریف را به دنبال خود به این طرف و آنطرف بکشد تا اورا خسته و ناتوان کند .
مسیر های مختلفی برای خود در نظر گرفت ، مسیر های که ادا مه تعقیب را غیر ممکن
می کرد . مثلاََ از زیر تورسیمی انباره قرقره های کابل ها می گذشت ، سپس از آنجا به سمت خانه های کارگری می رفت .
چرا که می دانست همیشه تعدادی کارگر جلوی خانه های کارگری مشغول نظافت یا کارهای شخصی خود هستند و شکارچی با وجود آنها نمی توانست به خوبی شلیک کند .



وقتی خاکستری چشمهایش را باز کرد ، همه جا را یک دست سفید دید ، دوباره برف خوبی باریده بود .
امروز می توانست با خیال راحت آسوده در پارکینگ استراحت کند ، روزه جمعه بود و کارگاه تعطیل .
دوباره چشمهایش را بست ، توپلی را در حالی که روی زمین قل می خورد دید که به طرف آبدار خانه می رفت تا طبق معمول هر روز جیره غذایش را از نظرآقا کارگرنوجوانی که اهل افقانستان بود و در آبدار خانه کار می کرد ، دریافت کند .
وقتی پشت پنچره آبدرخانه رسید با صدای نازکی شروع کرد به پارس کردن .
نظر آقاهم بلافاصله با شنیدن صدای او به پشت پنچره رفته و گفت .............
- ها تويی ، توپلی آمدی ، لابد بازهم گرسنه هستی ؟
- صبرکن ! الان برات غذا می آرم ................
ظرف پلاستیکی را که مقداری گوشت و چربی داخل آن ریخته بود ، برداشته به طرف توپلی رفت .
توپلی هم با حس کردن بوی غذا شروع به بالا و پايین پریدن کرد و نظر آقا هم تکه های گوشت را بطرفش پرت می کرد و توپلی بدون اینکه مجال افتادن آن را به روی زمین بدهد ، آنرا در هوا قاپ زده و می خورد .
خاکستری باز به یاد آورد آن روزی را که ُتوپلی کشته شد ، نظر آقا جلوی خانه های کارگری نشسته و با آن چشمان بادامیش چقدر گریه کرده بود .
خاکستری از یاد آوری آن روز بسیار غمگین شد ، چشمهایش را باز کرده به طرف درب نگهبانی رفت ، چند متری مانده به آن ایستاد ، اطراف را خوب نگاه کرد ، چیزی ندید ، حسش به او چیزی می گفت ، امّا نمی دانست چیست ؟
نگران خال خالی بود که هنوز در پارکینگ لمیده بود .
با خود کلنجار می رفت که برود یا برگردد که ناگهان صدايی شنید ، صدای موتور کامیونتی که به طرف درب کارگاه ساختمانی می آمد آری خودش بود ، کامیونت نارنجی رنگ ، باید بی درنگ به طرف پارکینگ می رفت و خال خالی را خبر می کرد . وقتی رو برگرداند تا به طرف پارکینگ برود ، مامور نیروی انتظامی را دید که ، آهسته آهسته ، تفنگ به دست از سمت پشت ساختمانهای در حال احداث فاز دو پژوهشگاه که چسبیده به فاز یک بود ، در حال آمدن بود و چند صد متری بیشتر با پارکینگ فاصله نداشت .
خاکستری درنگ کردن را جایز ندانست ، چرا که هر آن ممکن بود خال خالی از پارکینگ خارج شده و در تیررس مامور شکار قرار گیرد ، باید کاری می کرد .
تصمیم خودرا گرفت ، با تمام قدرت وخشم بطرف او شروع به دویدن کرد .
مامور نیروی انتظامی به محض دیدن او نشانه رفت .
خاکستری در حالی که پارس می کرد بطرفش هجوم برد .
اوّلین شلیک گلوله تکه های پای چپش را به هوا پرت کرد .
در حالی که خاکستری خودرا روی زمین می کشید ، باز پارس کنان با خشم به طرف مامور هجوم برد ........
دوّمین گلوله شکمش را متلاشی کرد .........
باز خاکستری در حالی که با تمام قدرت و خشم فریاد می کشید ................
- خال خالی ، برو ! اینجا نمان..................!
فاصله چندانی با مامورنیروی انتضامی نداشت ، تمام توانش را جمع کرد تا آخرین هجومش را بکند ......

و سوّمین شلیک ، مغز حیوان را مورد هدف قرار داد.
وقتی کامیونت لاشه خاکستری را با خود حمل می کرد ، در دور دستها سگی با اندام ریز به طرف جنوب در حال دویدن بود ...............
شنبه صبح وقتی کار گرها به سر کارشان آمدن ، اوّلین چیزی که نظرشان را جلب کرد ، لکه بزرگ خونی بود که سطح زمین جلوی دفتر ریاست کارگاه را پوشانده بود .
مهندس به محض دیدن آن راننده بیل را صدا زده و گفت .......
- آن قسمت را بتراش !
امّا راننده بی اعتنا به دستور مهندس به راه خود ادامه داد در حالیکه از خشم در دل به همه آنها ناسزا
می گفت .....................


از ب - رمزی

از وبلاگ سوگ سگ

از زبان سگها
این برای شما خطر است و برای ما مژده
ما کاملتر میشویم بی آنکه نیازی به شما داشته باشیم
اما شما
برای تکامل به ما احتیاج داشتید
ما را فدا کردید تا کامل شوید
شــــــــــــــــدید؟؟؟

اگر متن خوانا نیست باید بدانید که اینطور نوشته شده
این حیوان از پیش به مرگ محکوم شده بود چراکه سفینه فضایی حامل او به دستگاه فرود آمدن در زمین مجهز نبود
این هم از دانشمندان غربی که شاید در خانه شان کلکسیونی از سگها را داشته باشند ولی دیدید که با این سگ بیچاره چه کردند
این چه معنی می دهد
به نظر شماآیا به خاطر بلندپروازی انسانها , حیوانات باید فدا شوند

Tuesday, July 11, 2006

گیاه مورد علاقه گربه ها

Valerian سنبل طیب - علف گربه
valeriana Officinalis نام علمی


كليات گياه شناسي
سنبل الطيب گياهي است علفي و چند ساله كه ساقه آن بطور عمودي تا ارتفاع دو متر بالا مي رود . اين گياه بصورت وحشي در جنگل هاي كم درخت ، در حاشيه جويبارها و گودال ها در بيشتر مناطق آسيا و ايران مي رويد سنبل اطيب داراي بويي مطبوع است و گربه بوي اين گياه را از فاصل دور تشخيص داده بطرف آن يم رود و در اطراف آن به جست و خيز مي پدرازد و از بوي آن مست مي شودگلهاي سنبل الطيب برنگ سفيد يا صورتي و بصورت خوشه اي مي باشدقسمت مورد استفاده اين گياه ريشه آن است و معمولا از ريشه گياهي كه بيش از سه سال عمر ددر استفاده مي شود سنبل الطيب پس از خشك شدن برنگ قهوه اي در مي آيد . طعم آن تلخ ولي خوشبو و معطر است . عطر آن پس از خشك شدن بيشتر مي شود


تركيبات شيميايي
ريشه سنبل الطيب حاوي 1% اسانس است . اين اسانس درريشه تازه بيشتر است و بتدريج كه ريشه خشك مي شود مقدار اسانس آن كاهش يافته ولي بوي آن قوي تر مي شود . اسانس تازه برنگ سبز مايل به زرد است ولي در اثر ماندن غليظ ميشود آثار دارويي ريشه تازه آن سه برابر خشك شده آن است . سنبل الطيب بايد در حرارت كم خشك شود و در حرارت بالا تمام اثر دارويي آن از بين مي رود
خواص داروئي
ريشه سنبل الطيب از نظرطب قديم ايران گرم و خشك است خواص مهم آن به شرح زير مي باشد
اثر ضد تشنج ددر
در رفع ناراحتي هاي عصبي و هيستري مفيد است
ضد اسپاسم و آرام بخش است
تب بر است
در معالجه صرع اثر مفيد ددر
بيخوابي را درمان مي كند
ضد كرم معده و روده است
گاز معده را از بين مي برد
ضد هيجان است
ميگرن را برطرف مي كند
سرددرهاي ناشي از سيگار كشيدن و مصرف الكل را رفع مي كند
براي برطرف كردن دلهره ف تشويش و نگراني مفيد است
در درمان بيماري ماليخوليا اثر مفيد ددر
در برطرف كردن ددر سياتيك موثر است
ددر معده را برطرف مي كند
سكسكه مداوم را از بين مي برد
تقويت كننده ينروي جنسي است
ترشح ادرار را زياد مي كند
ددر سينه را برطرف مي كند
استفراغ را برطرف مي كند
دهان را خوشبو مي كند
در معالجه مرض قند موثر است
گرد سنبل الطيب را روي زخم ها بپاشيد ا التيام يابند
طرزاستفاده
1)گرد سنبل الطيب : ريشه سنبل الطيب را خرد كرده و در حرارت 40 درجه خشك كنيد . سپس آنرا آسياب كنيد و از الك ريز در كنيد . يان گرد بعنوان ضد تشنج بكار مي رود . مقدار مصرف آن 5-10 گرم در ورز است 2) مخلوط سنبل الطيب : 4 گرم گرد ريشه سنبل الطيب را با 4 گرم رازيانه و 4 گرم قند سائيده و مخلوط كنيد اين مخلوط را چهار قسمت كرده و در طول روز بفواصل مساوي بخوريد
تنطور والريان : 100 گرم ريشه سنبل الطيب را خرد كرده و در نيم ليتر الكل طبي 60 درجه بريزيد و بگذاريد بماند . هر ورز چند بار انرا بهم بزنيد و پس زا 15 روز آنرا صاف كرده و در شيشه دربست نگهداري كنيد .مقدار مصرف آن 10-30 قطره مي باشد
چون سنبل الطيب براي كليه مضر است بايد آنرا با كتيرا خورد




از سایت : بانك اطلاعات داروهاي گياهي وگياهان دارويي ايرطب

دیکشنری زبان گربه ها

(compiled by T. U. Oracle; also attributed to by Seanette Blaylock)

Means

miaowbu = Feed me.

meeow = Pet me.

mrooww = I love you.

Miioo-oo-oo = I am in love and must meet my betrothed outside beneath the hedge. Don't wait up.

mrow = I feel like making noise.

rrrow-mawww = Please, the time is come to tidy the cat box.

rrrow-miawww = I have remedied the cat box untidiness by shoveling the contents as far out of the box as was practical.

miaowmiaow = Play with me.

Miaowmioaw = Have you noticed the shortage of available cat toys in this room?

mmeww = I believe I have heard a burglar. If you would like to go and beat him senseless, I shall be happy to keep your spot in the bed warm.

mioawmioaw = Since I can find nothing better to play with, I shall see what happens when I sharpen my claws on this handy piece of furniture.

raowwwww = I think I shall now spend time licking the most private parts of my anatomy.

mrowwwww = I am now recalling, with sorrow, that some of my private parts did not return with me from that visit to the vet.

Roww-maww-roww = I am so glad to see that you have returned home with both arms full of groceries. I will now rub myself against your legs and attempt to trip you as you walk towards the kitchen.

gakk-ak-ak = My digestive passages seem to have formed a hairball. Wherever could this have come from? I shall leave it here upon the carpeting.

mow = Snuggling is a good idea.

moww = Shedding is pretty good, too.

mowww! = I was enjoying snuggling and shedding in the warm clean laundry until you removed me so unkindly.

mroow = I have forced my body into a tiny space in order to look cute. How'm I doin?

Miaow! Miaow! = I have discovered that, although one may be able to wedge his body through the gap behind the stove and into that little drawer filled with pots and pans, the reverse path is slightly more difficult to navigate.

Mraakk! = Oh, small bird! Please come over here.

ssssRoww! = I believe that I have found a woodchuck or similar small animal. I shall now act terribly brave.

mmmrowmmm = It is certain that the best tasting fish is one you have caught yourself.

mmmmmmm = If I sit in the sunshine for another hour or so, I think I shall be satisfied.

Mreoaw = please ask room service to send up another can of tunafish.

Mreeeow = Do you serve catnip with that?

Miaooww! Mriaow! = Since you are using the can opener, I am certain that you understand the value of a well-fed and pampered cat. Please continue.

Mrrrrrrrrrrroooooooww = Hold me, I am tired (submitted by Madeline)