اخلاق، عرفان و محیط زیست
نمی توان دل نگران سلامت معنوى انسان بود و به اهمیت معنوى طبیعت توجه نکرد
خبرگزاری مهر
گروه دین واندیشه : تغییر و تبدلات انجام شده در محیط زیستِ آدمى، بازخورد عملِ آدمى بر روى طبیعت است و عمل نیز، در تحلیل نهایى، برآمده از معرفتِ آدمیان است. اگر محیط زیست، اینک، در دوران اوج شکوفایى تمدن بشرى، دچار انواع سوانح و حادثهها شده است باید چاره کار را در بنیانهاى معرفتى انسانِ معاصر جست
درآمد
تغییر و تبدلات انجام شده در محیط زیستِ آدمى، بازخورد عملِ آدمى بر روى طبیعت است و عمل نیز، در تحلیل نهایى، برآمده از معرفتِ آدمیان است. اگر محیط زیست، اینک، در دوران اوج شکوفایى تمدن بشرى، دچار انواع سوانح و حادثهها شده است که از آن به بحران محیط زیست تعبیر مىشود، باید چاره کار را در بنیانهاى معرفتى انسانِ معاصر جست. چه قوانین پیش گیرنده و یا هشدار دهنده، بدون پیش زمینه معرفتى و معرفت ساز راه به جایى نمىبرند. اگر چه در طول چند دهه گذشته این هشدارها ادامه داشته است. اما عملاً نتیجه مطلوبى از آنها به دست نیامده است. دلیل این مدعا فراترشدن دامنه تخریب هاى زیست محیطى از زمین، هوا، رودخانهها، درختان و گیاهان است.انسان، در تحلیل نهایى، اندیشه و معرفت اوست. ساختار وجودى انسان، رهیافتى جز معرفت ندارد و اگر جز این باشد، آن موجود، آدمى نیست، علیهذا، تأمل درمتون ادیان و اخلاق و عرفان، که این هر سه در بطن و متن مشترکند، نشان از غفلت بزرگ و جبران ناپذیرى مىدهد که آدمى در عرصه مواجهه باطبیعت، بر آن مبتلا شده است.اگر، علم به تنهایى، رهیافت سعادت آدمى را مهیا مى کرد، امروز چرا پس از فراز تمدنِ غربى و بسط آن در شرق و غرب عالم و جوامعِ سنتى و مدرن دنیاى کنونى، هنوز مشکل زیست محیطى وجود دارد ونه تنها وجود دارد که زائیده شده و هر لحظه، چون موجود ناقص الخلقه وحشتناکى گستردگى ودهشتناکى خاص خود را مىگیرد و چونان غولِ بىشاخ و دمى بر سر آدمى فریاد مىآورد. کلان شهرها، که ساز و کار تمدن جدید را بیش از دیگر مناطق پذیرفتهاند، از همه آلوده تر و بحرانىترند. نکته در اینجاست که براى جست و جو در علل پدید آمدن بحران محیط زیست باید به دنبال زیرساختهاى معرفتى بود. به نظر نویسنده، معرفت واقعى متن دین به علاوه اخلاق و عرفان و همچنین التزام عملى بدان، حقیقى ترین رهیافت گریز از بحران زیست محیطى است
نظرى به فعالیتهاى تاریخى
کنکاش عقلانى و تاملات فلسفى - اخلاقى در باب محیط زیست، در میان متفکران غربى، از دهه1960 به بعد، با توجه به دو مقاله عرضه شده توسط آقایان لین وایت با نام " ریشههاىتاریخى بحران زیستمحیطى" و گارت هاردین با مقاله " تراژدى عمومى" آغازشد. یکى ازمؤثرترین مقالات در این زمینه، نوشته آلدو لئوپلد به نام " اخلاق زمین" بود که نویسنده در آن به صراحت ریشه بحران زیست محیطى را فلسفى مىدانست. بیشتر مباحث آکادمیک دهه 1970بر روى تز لین وایت و " بحران عمومى" بود. این مباحث ابتدا الهیاتى، تاریخى و دینى بود و نه فلسفى.نخستین کنفرانس فلسفى در این باره، توسط ویلیام بلاکستون در سال 1972دردانشگاه جرجیا برگزار شد. مقالات کنفرانس در سال 1974 با عنوان " فلسفه و بحران محیط زیست " به چاپ رسید. در سال 1972 کتابى با عنوان " آیا دیر نیست؟ الهیاتِ محیط زیست" نوشته جان. ب. کوب، نوشته شد. این کتاب تنها کتابى بود که تا آن زمان توسط فیلسوف واحدى در باب محیط زیست نوشته مىشد و ساختار اولیه آن الهیاتى و دینى بود. در سال 1973، فیلسوف استرالیایى، ریچارد روتلى ، در پانزدهمین کنگره جهانى فلسفه، مقالهاى با عنوان " آیا به اخلاق زیست محیطى جدیدى نیاز هست؟" نوشت. یکسال بعد استرالیایى دیگرى به نام " مر" ، مقاله اى با عنوان "مسئولیت انسان در قبال طبیعت" نوشت و در پاسخ به روتلى، استدلال کرد که کلاً هیچ نیازى به اخلاق زیست محیطى وجود ندارد. درسال 1975 مسئله " اخلاق زیست محیطى"، با چاپ مقاله هلمز رولستون با عنوان " آیا اخلاق محیط زیست وجود دارد؟ بهجریان اصلى مباحث فیلسوفان تبدیل شد.آرن نایز، فیلسوف نروژى و مؤسس مجله "اینکوئری " مقالهاى با عنوان" فراز ونشیب و طول و عرض نهضت زیست محیطى" منتشر کرد که شروع نهضت ریشهدار جنبش زیست محیطى بود. همچنین در سال 1979 یوگن. ث. هارگرو مجله " اخلاق زیست محیطى" را بنا نهاد. پنج سال نخست مجله غالباً به بحث در باب حقوق طبیعت و ارتباط اخلاق محیط و حقوق و آزادى حیوانات گذشت. هر چند مجله حقوق حیوانات بعدها مجزا شد و... به عنوان مجله "حقوق حیوانات " منتشر شد.در اوایل دهه 1980 کوب با همکارى کارلوس بیرچ کتاب دیگرى با نام " آزادى حیات " منتشر کرد. این کتاب، رهیافتى فلسفى همانند ارگانیسم فلسفى آلفرد نورث وایتهد یافت. " اخلاق مسئله محیطى" کتاب دیگرى بود که توسط رابین اتفیلد در پاسخ به نظریه " مر" نگاشته شد.از سال 1988، کتب بسیارى در این زمینه منتشر شده است . برخی از آنها عبارتند از : پاسخ طبیعت / پل تایلر، اخلاق محیطى / هلمز رولستون ، اقتصادِ زمین / مارک ساگف، اصول اخلاق محیطى / یورگرن هارگرو ، در دفاع از اخلاقیات زمین / کالیکوت ، و به سوى اتحاد طرفداران محیط زیست / نورتون روت . در دهه 1980 جنبش دوم محیط زیست با عنوان " اکوفمینیسم " به وجود آمد. " کارن وارن " متفکر اصلىاین جنبش بود که بعدها متفکران دیگرى نیز بدان پیوستند. جنبش سومى نیز در ادامه پدید آمد که محیط زیست اجتماعى نام گرفت. بر اساس نظریات " مرى بوکچین" نشریه زیست محیطى کانادا، با عنوان " ترامپتر" موجب پیوند میان نهضتهاى رادیکال و جامعه دانشگاهى حامیان محیط زیست شد. فصلنامه اخلاق زمین در سال 1989 به عنوان یکى از نشریات پرطرفدار این مطالعات درآمد. " جامعه جهانى اخلاق محیطى " در سال 1990 تاسیس شد و اکنون اعضایى از سراسر جهان دارد. در سال 1992 نشریه دیگرى با وجهه فلسفى با نام " ارزشهاى محیطى" در انگلستان منتشر شد. پس از آن در سال 1996 مجله " اخلاق و محیط زیست " در دانشگاه جرجیا به چاپ رسید که در سال 2002 بهدانشگاه ایندیانا آمریکا منتقل گردید. در سال 1997، دومین انجمن بین المللى با تاکید بر پدیدارشناسى محیطى با نام " انجمن بین المللى فلسفه محیطى" شکل گرفت
نگاهی عرفانی- اخلاقی به محیط زیست
تامل در فعالیتهاى مذکور، نشان از حضور بحران در محیط زیست، و تلاش براى رفع آن دارد. چنانکه در مقدمه بحث نیز اشاره شد عمده تلاشها، براى یافتن مبادى اخلاقى زیست محیطى یا نگرش به بحران، از منظر فلسفى و معرفتشناسى است . یکى از مبادى شروع مباحث نظرى در باب محیط زیست، تلاش براى پاسخ به انتقاد" لین وایت" درباب نگاه دین به طبیعت بود. وایت با مقالهاى که در سال 1967 با عنوان " ریشههاى تاریخى بحران زیست محیطى ما" منتشر ساخت، مدعى شد که بحران پیش آمده، ناشى از نگرش ادیان مسیحى ویهودى است که غربیان و باورمندان به آن، طبیعت را تحت سلطه آدمى دانسته و با توجه به این که آدمىرا "خلیفه خدا در زمین" مىدانند هر گونه تعرض بدان را نیز مجاز مىشمرند. از نظر وایت نگاه مذهبى به طبیعت، عامل اصلى بحران بود. وایت ، شاید البته به این معنا توجه نکرده بود که مذهب و دین ازهزاره هاى گذشته همراه بشر بودهاند ، اما بحران محیط زیست در دوران تمدن جدید پدید آمده است.اگرچه نظریه وایت در شانى کاملاً غلط است اما به هر حال موجبات پدید آمدن تلاشهایى دررهیافت عقلانى، اخلاقى، فلسفى و معرفتى به محیط زیست گردیده و از این حیث داراى اهمیت است. گرچه وایت در مقاله خویش به نظریه خلافت الهى در کتب مقدس یهودى و مسیحى اشاره کرده بود ، اما از آنجا که سلسله نبوت و دین الهى، جز یک سلسله نیست مىتوان در پاسخ وى به این نکته اشاره کرد که اتفاقاً قرآن نیز بدین موضوع اشاره دارد اما منظور از خلیفه بودن، جواز فساد بر روى ارض نیست. مىتوان پرسش فرشتگان از خداوند در باب خلقت آدمى را که در قرآن مطرح شده است در همین زمینه مورد توجه قرار داد. فرشتگان از خداوند سوال مىکنند که آیا در زمین موجودى مىآفرینى که به فساد وخونریزى بپردازد؟ پاسخ خداوند روشن است : " من مىدانم آنچه را که شما نمىدانید" . رهیافت قرآنى به مسئله خلیفه خدا، با رهیافتى که در دوران مدرن با اشاعه هر چه افزونتر میل حریصانه درانسان پدیدآمده است، تفاوت دارد. ادبیات عرفانى ما نیز به این مقوله اشاره دارد:
کاسه چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد
وقتى در متن مقدس سخن از خلیفة اللهى به میان مىآید، وجودِ آدمى متصف به صفات الهى مىشود و در واقع او آینه اسماء و صفات حق مىگردد. چنانکه آمده است
اى آینه جمال شاهى که تویى وى مظهر اسرار الهى که تویى
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهى که تویى
حق چو اسرار ذات خود شناخت عشق با حسن خویشتن مىباخت
خواست کز علم سوى عین آید از دل اهل درد آینه ساخت
شاهد روى پوش پرده غیب پرده کبریا ز روى انداخت
خلیفه الهى مظهر صفاتِ الهى، به حسب رحمانیت حق تعالى، و به نسبت به حکمت و علم او، درتعامل با همه اشیاء، رفتارى رحیمانه، حکیمانه و عالمانه دارد. حتى او متوجه این معنا مىشود که به عنوان خلیفه الهى، بارِ امانتى سنگین بر دوش دارد و اگر در کمال وجود خود سیر نماید، همه اشیاء وموجودات، با ذکر و عبادت او لب به تسبیح و ذکر مىگشایند. در سوره صاد، هماهنگى طبیعت با انسانکامل [ یعنى حضرت داوود] اینچنین آمده است:" انّا سخّرنا الجبالَ مَعَهُ یُسبِّحْنَ بالعشىِ والاشراق و الطیرَ محشورةً، کُلُّ لَهُ اَوَّاب " " ما کوهها را با او مسخر کردیم تا شب و روز خدا را تسبیح کنند و مرغان را مسخر کردیم که نزد اومجتمع گردند و همه به دربارش از هر جانب باز آیند" .در این نگاه قرآنى، انسان کامل، امام همه طبیعت در حمد پروردگار و معرفت او هم هست. یعنىامامت او براى اشیاء و موجودات است. نگاهِ عرفانى از جانبى دیگر، آدمى را به حسب اینکه " کونِ جامع" یا " مظهر همه اسماء الهى" است، نسخه فشرده عالم مىداند و او را آینه تمام اشیاء مىداند. محىالدین عربى در فص آدمى مىگوید :" فکان آدم عینَ جَلاء تلک المرآة و روح تلک الصورة" وقتى، آدمى در نگاهِ عرفانى، مظهر جمیع اسماء است و " همه" در او هست، بنابراین، افسادِ او در اجزاء مورد افسادِ در کل است. به تعبیر شیخ شبسترى : اگر یک ذره را برگیرى از جاى نگون گردد همه عالم سرا پاى
بنابراین، " انسان کامل" که خود عارف به جمیع مراتب هستى است، در برابر پروردگار وظیفه تسبیح دارد و جمیع کائنات را بر حسب گزاره صادقِ قرآنى " وَ اِنْ مِن شىءٍ اِلا یُسبّحُ بِحَمدِه " نیز، تسبیح گوىِ حق مىداند. و معنى این حقیقت آن کس مىداند که گوشِ جان او به باطن هستى گشوده باشد تا همه را جان و"حَى" ببیند و سریان هویت الهیه را در همه موجودات مشاهده کند. چون شما سوىِ جمادى مىروید محرم جان جمادان کى شوید
از جمادى در جهانِ جان روید غلغل اجزاى عالم بشنوید کاملان را
در مشاهده حیات دنیا حاجت نیست به انتقال به سوى دار آخرت، چنانکه امیرالمؤمنین - کرماللَّه وجهه - مىفرماید : " با رسولاللَّه
صلى اللَّه علیه و سلّم - در سفرى همراه بودیم، هیچ حجرى وشجرى همراه مستقبل نشد مگر که از او سلام به رسول - علیهالسّلام - مىشنودیم " . از حیثى دیگر، نگاه معنوى و عرفانى، چنان که عالم را مظهر اسماى الهى مىداند بیان مىدارد : " عالم طبیعت، صور مختلفه حاصله است در مرآت ذات الهیه بىآنکه در آن مرآت تکثر حاصل شود " . و نیز می فرمایند : " ... چون امر در نفس خویش واحد باشد پس آنکه مسمى است به طبیعت جز وجودِ حق کیست؟ وظهور یافته از طبیعت به غیر افرادش از اعیان موجودات چیست؟... و بباید دانست که طبیعت نزد اهل حق اطلاق کرده مىشود بر قوت ساریه در جمیع اجسام، خواه عنصرى باشد و خواه فلکى و خواه بسیط باشد و خواه مرکب؛ و آن عین صورت نوعیه است که مر اجسام راست از براى اشتراک در طبیعت واختصاص صور نوعیه " . این نظرگاه عارف به طبیعت و عالم است که در وراى آن " تقدّس طبیعت" به عنوان آیات الهى نمودارمىشود. این نظرگاه عرفانى، از سویى هم جایگاه آدمى در بستر نظام هستى را به او مىنمایاند و هم ازوجهى دیگر با نظر باطنى به بطن ومتن طبیعت، نظم مندرج در آن و هماهنگى ذاتى اشیاء آن را مدلول" راز موجود" در این حیثیت از "وجود" مىداند. در این نگاه، طبیعت " قلمروى است که حیطه و حوزهعالمى فوق حس است که بسیار عظیم تر و با معناتر از طبیعت محسوس مىباشد. تسلیم در برابر خالق نیز، خود درسى اخلاقى است که حاصل همین باور است.در عین حال از منظر "حکمت الهى"، چنانکه وجود خود" دیالوگ میان خالق و مخلوق" است، طبیعت نیز نوعى از وحى الهى و حامل پیامى معنوى است و نوعى" دیالوگ وجودى" در آن منطوى است. این گفت وگو تنها منحصر در " کلمه" به معناى ظاهرى آن که به به اعتبارى "زبان قال" است نمىباشد ، بلکه در جنبهاى فراتر باید از " زبان حال" سخن گفت که کلام نَفسى است و حدیت نفس آدمی است با خود یا طبیعت که بر حسب آن به درک "حال" موجودات مىرسد و با "حالِ" طبیعت هم سخن مىگردد و به ادراکى باطنى و شهودى در مىیابد که:" و ان من شىءالا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم".وجود در این منظرهمان " رحمت" الهى است. وقتى که در قرآن از رحمت سخن به میان مىآید منظور وجود بخشى خداست که در واقع بزرگترین رحمت اوست. در دعاى کمیل نیز این مسئله هویداست:" اللهم انى اسئلک برحمتک التى وسعت کل شىء". بنابراین ، طبیعت براى انسان کامل یا اهل معرفت باطنى عالم، فضایى براى استماع یا فراگیرى است که حتى تفکر در ساحات مختلف آن نیز در قرآن مورد تاکید واقع شده است. گوشى که از استماع این ساحت باطنى وجود و راز نهفته آن غفلت ورزددر واقع بخش عمده اى از حیثیت خود را انکار کرده است. درکلام الهى است که :" ان شر الدواب عند الله صم بکم عمى فهم لا یعقلون" یعنى شرورترین ذیروح در نزد خداوند آن است که کور و کر است و تعقل نمىکند. یعنى از استماع گفت و گوى موجود در عالم بى بهره است. یار بى پرده از در و دیوار در تجلى است یا اولى الابصاراز سوى دیگر، انسان دوران تمدن جدید، با توجه به ساختار سکولار و اومانیست علم جدید، از"محور داشتن"و " تمرکز" بر مدار "توحید" بریده است و این گسستگى علاوه بر آن ناقض شناخت جایگاه آدمى در عالم هستى است، بین انسان و هر عنصر متعالى فاصله انداخته است و برداشتهاى معنوى ازعالم را مسدود نموده و تجلى تمدنى آن، در مواجهه با طبیعت عدم درک معنادارى آن و در نهایت تخریب و ایجاد بحران در محیط زیست شده است. علم جدید مغرورانه با اتکا به " انسان محورى"موجب گسترش حرص و آز در آدمى شده و بر بهره ورى هر چه بیشتر تاکید مىکند و در نهایت " حس نفوذ به معانى باطنى پدیدهها را از وى مىگیرد". بنابراین ، با نظر به بحران محیط زیست معاصرکه برآمده از ترکیب انسان محور تمدن جدید است مىتوان دریافت "که امروزه دیگر امکان پذیر نیست که بطورجدى دل نگران سلامت معنوى انسان بود و به اهمیت معنوى طبیعت توجه نکرد" . چرا که این هر دو از ناحیه یک بحران اصلى سر درآوردهاند و آن انسان محورى علم جدید است که دقیقا در برابر آن سنت معنوى است که آدمى را"خلیفة الله" بر روى زمین مىداند. علم جدید با گسست از وحى ابتدا آسمان را از خود دریغ کرد و در نهایت با اوج تمدن خود و با تبعات تکنولوژیکى آن زمین را نیز ازدست مىدهد. اینک انسان نیازمند کسب بینشى نو در باب طبیعت است. بینشى که حداقل از گسترش فساد و خرابى جلوگیرى نماید. باید پرسید:" آیا تسخیر طبیعت که بارزترین هدف تمدن جدید بوده است، بیش از این قابل تعقیب است؟ و اگر آرى ؛ نهایتآن کجاست؟
نامه انجمن دوستداران زمین
بد نیست دراین بخش از نوشتار نمادى از این بحران را که از سوى " انجمن دوستداران زمین" تحریرشده ملاحظه کنیم. نامهاى که در آن جرج دبلیو بوش " بزرگترین مجرم زیست محیطى" خوانده شده است : " روند انقراض گونههاى جانورى و گیاهى که امروزه شاهد آن هستیم از عصر انقراض دایناسورها ، یعنى 65 میلیون سال پیش تاکنون بى سابقه است. جنون تفکر کوتاه مدت که بر باورهاى زیست محیطىتحمیل شده است توسط دولت بوش رهبرى مىشود. گرم شدن جهان و تغییرات آب و هوا جدى ترین چالش زیست محیطى است که امروزه جهان با آن روبرو است . اما هنگامى که دنیا از خطرات احتمالى تغییرات آب و هوا و چالشهاى فراروى آن آگاه مىشود قدرتمندترین کشور دنیا و بزرگترین اقتصاد جهان از کوششها و فعالیتهاى بین المللى براى مبارزه با این تهدید خود را کنار مىکشد و تصمیم مىگیرد که براى منافع خود هر زمان که لازم دید جهان را آلوده سازد. تعجب آور نیست وقتى که " هانسبلیکس" بازرس تسلیحاتى سازمان ملل در عراق گفته است که بیشتر نگران تغییرات آب و هوا در جهاناست تا تهدید تسلیحات کشتار جمعى. ایالات متحده آمریکا با 5%جمعیت جهان، یک چهارم دى اکسید کربن دنیا را به اتمسفر سرازیر مىکند و در نتیجه بیشترین مسئولیت تغییرات آب وهوا متوجه این کشور است.شرکتهاى چند ملیتى و گروههاى لابى این شرکتها با کوششهاى خود باعث شدهاند کهکارخانههاى امریکایى، خودروسازان، هواپیماسازان و دیگر صنایع و منازل مجبور نیستند که انتشار گازهاى دى اکسید کربن را کاهش دهند ، بلکه مىتوانند روند مصرف خود را ادامه داده و فاجعه را تشدید کنند. در حالى که متوسط انتشار گاز دی اکسید کربن توسط یک آمریکایى 17 برابر یک هندى است، دولت بوش به خود جرات مىدهد که بگوید پروتکل کیوتو تقاضاى کاهش بسیار ناچیز اتنشار گازهاى سمى را کرده است ؛ غیر عادلانه است زیرا که کشورهاى در حال توسعه مثل هند مجبور نیستند همان گونه عمل کنند. در چهار دهه گذشته میلیونها نفر در اثر بلایاى ناشى از آب و هوا جان خود را از دستدادهاند.99%این افراد در کشورهاى فقیر زندگى مىکردهاند. تاریخ معاصر راهنماى صحیحى براى آ یندهخواهد بود
نکته پایانی
این دستاورد علمى که در راستاى خواست قدرت و فزون طلبى و نفس آدمیان قرار گرفته است و از پیوست به عالم معنا و " توحید" به عنوان نقطه مرکزى دایره هستى گسسته و موجب سقوط بشر در چنین دره مخوفى شده است.فریتهوف شوان، حکیم سنتگرا مىگوید: " در کاربرد علمى که مدعى معرفت عینى طبیعت از طریق قطع ملاحظات معنوى و فلسفى در مورد آن شده است، خطایى صورت گرفته است، زیرا به کاربردن علم جدید موجب شده است که انسان موضوع فعالیتهاى علمى اش را تخریب کند... . گویا خود طبیعت فریاد مىزند که آن علمى که به شیوههاى جدید غرب استنباط شده و فناورى، آن را به کار بسته ؛ جنبه حقیقى آن را بکلى کنار نهادهاست، در حالی که بدون آن جنبه، بقاى آن ( طبیعت) به عنوان یک مجموعه کامل ومنظم امکان ندارد. باتوجه به پیامدهاى خطرناک این وضعیت، براى رفع این معضل و محدود کردن علم غربى و کاربردهایش( غلبه بر طبیعت) ، باید به تعالیم حکمى مربوط به سنن شرقى بازگردیم " . وى همچنین باتوجه به محدودیتهاى ادراکى علم جدید مىنویسد: " آدمیان از طریق کشفیات و ابداعات علم ناصواب تمامیت خواه، آگاهانه گمراه شدهاند. همان علمى که محدوده هاى خاص خود را نمىشناسد و لذا هر آنچه را که فراتر از محدودههایش قرار دارد، بهفراموشى مىسپارد " . سوال اینجاست که براى جلوگیرى از بحران محیط زیست، آیا علم جدید به تنهایى مىتواند برمشکلات غلبه کند؟ با توجه به آنچه که در این نوشتار ذکر شد، نمىتوان هیچ دانشى را بدون همراهى نگاه معنوى و باطنى به طبیعت در بازسازى زخم کارى تکنولوژى جدید بر طبیعت، پیروز دانست.علم جدید اکنون بر "تن" زده است. معنایى باید که بر"جان" بزند و نورى از آن ساطع باشد تا درتاریکی ها چراغ راه قرار گیرد. تلاشهاى متفکران معاصردر حل بحران محیط زیست از اقدامات مثبتىاست که مىبایست براى گسترش آن کوشش کرد. توجه به آموزش همه افراد ضرورىترین نیاز این مقوله است
از سایت خبرگزاری مهر
No comments:
Post a Comment