لوس ترين و زیباترین گوشتخوار
كريستين برتراند
ترجمه مهرزاد فتوحي
از سال ۵۲۵ قبل از ميلاد مسيح مي نويسم، هفته هاست كه سربازان ايراني، شهر مصري «پلوزيوم» را محاصره كرده اند. ظاهراً ايراني ها پيشرفتي نمي كنند و بالاخره سلطان ايراني دستور داد تا گربه ها را بگيرند و در حمله بعدي آنها را زنده روي سپرهايشان ببندند. آيا سلطان ديوانه شده بود؟ نه. او فقط نقطه ضعف مصري ها را كشف كرده بود. گربه ها براي مصري ها موجودات مقدسي بودند
پس از اينكه، ايراني ها با گربه هاي بسته شده روي سپر به شهر پلوزيوم حمله ور شدند، مصري ها عقب نشيني كردند. آنها حاضر بودند شكست بخورند و حتي بميرند، اما به گربه ها آسيبي نرسد، اين براي ايراني ها پيروزي بزرگي بود
گربه هاي بيچاره، اگر اجدادشان مي دانستند كه انسان ها چگونه با آنها رفتار مي كنند، شايد از نزديك شدن به اين موجود دوپا صرف نظر مي كردند.
و اما، داستان دوستي انسان و گربه از حدود ۴ هزار سال پيش آغاز شد. شايد نخستين بار، در شمال آفريقا و در مصر بود كه گربه هاي وحشي به زندگي در كنار آدم ها پرداختند
از زمان هاي دور، در اطراف انبارهاي غله آدم ها، هميشه پر از موش هاي چاق و خوشمزه بود كه گربه ها را به اين منطقه ها مي كشاند. شايد پيش از همه، مصري ها بودند كه به ارزش گربه ها پي بردند. تا وقتي گربه ها حضور داشتند، اثري از جوندگان موذي ديده نمي شد
كريستين برتراند
ترجمه مهرزاد فتوحي
از سال ۵۲۵ قبل از ميلاد مسيح مي نويسم، هفته هاست كه سربازان ايراني، شهر مصري «پلوزيوم» را محاصره كرده اند. ظاهراً ايراني ها پيشرفتي نمي كنند و بالاخره سلطان ايراني دستور داد تا گربه ها را بگيرند و در حمله بعدي آنها را زنده روي سپرهايشان ببندند. آيا سلطان ديوانه شده بود؟ نه. او فقط نقطه ضعف مصري ها را كشف كرده بود. گربه ها براي مصري ها موجودات مقدسي بودند
پس از اينكه، ايراني ها با گربه هاي بسته شده روي سپر به شهر پلوزيوم حمله ور شدند، مصري ها عقب نشيني كردند. آنها حاضر بودند شكست بخورند و حتي بميرند، اما به گربه ها آسيبي نرسد، اين براي ايراني ها پيروزي بزرگي بود
گربه هاي بيچاره، اگر اجدادشان مي دانستند كه انسان ها چگونه با آنها رفتار مي كنند، شايد از نزديك شدن به اين موجود دوپا صرف نظر مي كردند.
و اما، داستان دوستي انسان و گربه از حدود ۴ هزار سال پيش آغاز شد. شايد نخستين بار، در شمال آفريقا و در مصر بود كه گربه هاي وحشي به زندگي در كنار آدم ها پرداختند
از زمان هاي دور، در اطراف انبارهاي غله آدم ها، هميشه پر از موش هاي چاق و خوشمزه بود كه گربه ها را به اين منطقه ها مي كشاند. شايد پيش از همه، مصري ها بودند كه به ارزش گربه ها پي بردند. تا وقتي گربه ها حضور داشتند، اثري از جوندگان موذي ديده نمي شد
گربه ها هم خانواده شيرها و ببرها، ذاتاً شكارچي هستند. گوش هاي آنها خيلي خيلي بهتر و دقيق تر از گوش ما انسان ها قادر به شنيدن صداهاست. گربه ها با موهاي حساسي كه بالاي چشم ها، روي گونه ها، چانه، دهان و روي پنجه هاي پاهاي جلو دارند، مي توانند كوچك ترين جابه جايي هوا و هر گونه حركتي را حس كنند. چشمان تيزبين گربه هم ويژگي خاص خودش را دارد، حتي در غروب آفتاب هم، گربه ها مي توانند همه چيز را با جزئيات در تاريكي تشخيص دهند. لايه سلولي خاصي كه در چشم هاي اين حيوان وجود دارد، مي تواند حتي مقدار بسيار كم نور را هم كه از اشياء مي تابد، دو برابر كند. به اين ترتيب قدرت بينايي اين شكارچي هاي اهلي شده، شش برابر بيشتر از ما انسان هاست
شايد به دليل مجموعه اين توانايي ها بوده كه كلمه گربه، نماد الهه مصري ها بوده است
حدود دو هزار سال پيش رومي ها گربه هاي خانگي را به اروپا بردند، اما اروپايي ها از اين حيوان ها استقبال خوبي نكردند. در قرون وسطي نيز گربه ها را به عنوان مظهر شيطان همراه جادوگران مي سوزاندند . خوشبختانه آن دوران گذشته است. فقط در كشور آلمان، حدود هفت ميليون گربه در خانه ها نگهداري مي شود
به نظر مي رسد، گربه هاي امروز هيچ چيزي را بيشتر از يك جاي گرم و نرم و آدم هاي مهرباني كه از آنها نگهداري كنند، دوست ندارند. آنها به ندرت عصباني مي شوند، مگر آن كه مورد آزار و اذيت قرار گيرند. اگر بچه اي دم گربه اي را بكشد، در اين صورت است كه گربه لوس، تبديل به حيوان درنده اي مي شود كه ميو كنان و جيغ زنان، دندان هايش را نشان مي دهد و گوش هاي تيز شده اش به ما ثابت مي كند كه هنوز اجداد وحشي اش را در آفريقا فراموش نكرده است.
اما گربه ها در حالت عادي بيشتر دوست دارند نشان دهند كه دوست ما هستند. شايد به اين دليل گربه به عنوان مظهر لوسي شناخته شده است. وقتي گربه اي خودش را به ساق پاي صاحبش مي مالد، با اين كار ضمن ابراز محبت، كمي از بوي صاحبش را روي موهاي پشتش جمع مي كند و به قول معروف نشانه اي از صاحبش به دست مي آورد. با اين نشانه، گربه هاي ديگر مي فهمند كه اين يك گربه خانگي است و نه يك گربه ولگرد.
وقتي گربه اي را ديديد كه روي چمن ها، به پشت دراز كشيده و دنيا را با چشمان تيزبينش وارونه نگاه مي كند، بدانيد خيلي از زندگي اش راضي و خشنود است. گربه ها، از بچگي بالا رفتن از درخت ها و ديوارها را ياد مي گيرند تا هنگام دنبال كردن موش ها، مقابل آنها كم نياورند.
به نظر مي رسد، گربه هاي امروز هيچ چيزي را بيشتر از يك جاي گرم و نرم و آدم هاي مهرباني كه از آنها نگهداري كنند، دوست ندارند. آنها به ندرت عصباني مي شوند، مگر آن كه مورد آزار و اذيت قرار گيرند. اگر بچه اي دم گربه اي را بكشد، در اين صورت است كه گربه لوس، تبديل به حيوان درنده اي مي شود كه ميو كنان و جيغ زنان، دندان هايش را نشان مي دهد و گوش هاي تيز شده اش به ما ثابت مي كند كه هنوز اجداد وحشي اش را در آفريقا فراموش نكرده است.
اما گربه ها در حالت عادي بيشتر دوست دارند نشان دهند كه دوست ما هستند. شايد به اين دليل گربه به عنوان مظهر لوسي شناخته شده است. وقتي گربه اي خودش را به ساق پاي صاحبش مي مالد، با اين كار ضمن ابراز محبت، كمي از بوي صاحبش را روي موهاي پشتش جمع مي كند و به قول معروف نشانه اي از صاحبش به دست مي آورد. با اين نشانه، گربه هاي ديگر مي فهمند كه اين يك گربه خانگي است و نه يك گربه ولگرد.
وقتي گربه اي را ديديد كه روي چمن ها، به پشت دراز كشيده و دنيا را با چشمان تيزبينش وارونه نگاه مي كند، بدانيد خيلي از زندگي اش راضي و خشنود است. گربه ها، از بچگي بالا رفتن از درخت ها و ديوارها را ياد مي گيرند تا هنگام دنبال كردن موش ها، مقابل آنها كم نياورند.
يكي از خوش خدمتي هاي گربه ها كه معمولاً براي صاحب شان غم انگيز است، شكار موش ها و پرندگان و آوردن جانور شكار شده، جلوي پاي صاحبشان است، با همان حالتي كه شير ماده، طعمه شكار شده اش را براي بچه هايش مي برد.
نمونه اي از عشق و وفاداري گربه ها رااز سال ۱۴۸۰ ميلادي نقل كرده اند: در آن سال «سرهنري ويات» به وسيله شاه به زندان افتاده بود و گربه اش هر روز براي او پرنده اي مي آورد و يكي از نگهبانان كه دلش به رحم آمده بود، پرنده را براي هنري مي پخت، وقتي شاه مرد سرهنري آزاد شد، البته در پايان داستان نيامده كه بر سر گربه فداكار چه آمد
نمونه اي از عشق و وفاداري گربه ها رااز سال ۱۴۸۰ ميلادي نقل كرده اند: در آن سال «سرهنري ويات» به وسيله شاه به زندان افتاده بود و گربه اش هر روز براي او پرنده اي مي آورد و يكي از نگهبانان كه دلش به رحم آمده بود، پرنده را براي هنري مي پخت، وقتي شاه مرد سرهنري آزاد شد، البته در پايان داستان نيامده كه بر سر گربه فداكار چه آمد
از روزنامه همشهری
No comments:
Post a Comment